خلاصه ماشینی:
"خاطره (به تصویر صفحه مراجعه شود) یاد آفتاب دو خاطره از سردار شهید محمود کاوه فرنگیس حقیقی آخرین دیدار یک روز تو خانه نشسته بودم،دیدم در میزنند؛در را که باز کردم درجا خشکم زد.
پیدا بود برای رفتن عجله دارد.
گفت:این چند روز خیلی به تو زحمت دادم،وظیفهام بود که بیایم و تشکر کنم.
او زیربار اعزام به خارج و معالجه در آنجا نرفته بود.
گفتم:داداش!فکر میکنی کار درستی میکنی؟ گفت:انسان در هرشرایطی باید ببیند وظیفهاش چیست.
گفت:من باید به وظیفهام عمل کنم.
پرسیدم:خوب حالا چرا نمیخواهی بروی خارج؟ گفت:اولا اعزام به خارج خرج روی دست دولت میگذارد و من هیچوقت حاضر نیستم برای جمهوری اسلامی خرج بتراشم.
یک روز وقتی در حال ثبت اطلاعات بودیم،محمود را دیدم که دوربین را روی یک نقطه متمرکز کرده است.
» شب دوم عملیات کربلای 2 محمود به همراه بچهها به خط رفته بود.
هنوز صدایش را در آخرین تماسی که داشت،یادم هست که گفت:«از بین لالهها صحبت میکنم."