خلاصه ماشینی:
"شیرینی و گوارایی و ملاحت در گفتار، حتی در اشعار بسیار جدی و صرفا عرفانی امام حضور خود را به رخ میکشد: «یار امشب پی عاشقکشی است من نگویم, ز خدنگش پیداست!» از نظر امام برای «مذهب رندان» آرایههایی چون خرقه و خانقاه لازم نیست و درویش واقعی کسی است که از همه این ظواهر به دور باشد: «خرقه و خانقه از مذهب رندان دور است آنکه دوری کند از این و آز آن درویش است» در برخی از ابیات سرودههای امام، آمیزهای از طنز تلخ و شیرین وجود دارد که ویژه اشعار ایشان است: «دست آن شیخ ببوسید که تکفیرم کرد محتسب را بنوازید که زنجیرم کرد» طنز و کنایه در برخی ادبیات گاه در جدیترین شکل آن حضور پیدا میکند و حاصل آن نه لبخند است و نه حتی تبسمی کوتاه, اما نوعی وجد و شعف از شنیدن آن در مخاطب ظاهر میشود که از جنس ظریفترین و لطیفترین خندههاست که مولانا از آن به «شکل دگر خندیدن» یاد میکند: «مرشد از دعوت به سوی خویشتن بردار دست لاالهت را شنیدستم ولی الا چه شد؟!» حضرت امام در گله و شکوه از رقیب با تعبیری بسیار دلنشین، طنزی زیبا میآفرینند: «از زهر جانگداز رقیبم سخن مگوی دانی چهها کشیدم از این مار خالدار؟!» ترکیب مار خالدار با توجه به جایگاه رقیب در چشم عاشق و سابقه آن در شعر عاشقانه و عارفانه از طنزی شیرین و مستحکم برخوردار است که از نمونههای دیگر اینگونه تعبیرها، بیتی است از ـ احتمالاـ فصیحالزمان شیرازی (اینکه عرض شد احتمالا، دلیلش این است که در ادبیات فارسی چند سده اخیر، مرتب شاطرعباس صبوحی، فصیحالزمان میشود و بالعکس) «یار در کوی رقیب است و کنون منتظرم تا که از "خانه عقرب" قمر آید بیرون» وقتی جای همهچیز با هم عوض میشود، یعنی طنز، حالا باید مدرس، چیز بیاموزد!"