خلاصه ماشینی:
"زنها در حال دوشیدن شیر گوسفندانی هستند که پیش از وقت زائیدهاند،مردان در تاریک روشن در حال بار کردن اسبان و شتران دیده میشود،خورشید از دوردست دشت طلوع میکند همهمهها اوج میگیرد، اسبان و شتران و قاطرها بار شدهاند،عاشق سازش را به سینه میآورد و با زخمهای بر نه سیم چو گور آهنگ باستانی کوچ را مینوازد: شترها را بار کنید رمه را هی کنید تفنگها را حمایل کنید اسبهای رهورا را سورا شوید بتازید،بتازید،بتازید ای جوانان برومند وطن بتازید که ساوالان زیبا و باشکوه بتازید که شقایقهای سرخ بتازید که چمنزارهای وسیع و سبز بتازید که دلبران خوشخرام در دامنههای گسترده ساوالان چشمانتظار شمایند بتازید،بتازید،بتازید و ایل با برآمدن خورشید به راه میافتد،سفری از قشلاق به ییلاق،سفری از دشت مغان به دامنههای سرسبز سبلان،سفری بیپایان که قرنها و قرنهاست ادامه دارد،سفری که کودکان را به شوق،زنان را به تکاپو،مردان را به تاخت،جوانان را به عشق وامیدارد، پیرمردان اما،سرتکان میدهند و این سر تکان دادن معانی بسیار دارد.
اما افسوس که این مراسم زیبا و باشکوه به تدریج در حال فراموش شدن است،هر سال و هرسال کمرنگتر و بیرمقتر برگزار میشود و پیرمردان این را خوب میدانند و به همین دلیل است که هرسال به هنگام کوچ برای مراسم از یادرفته سری با افسوس تکان میدهند و این سر تکان دادن معانی بسیار دارد..."