خلاصه ماشینی:
"گلنار این بگفت و آمادهء شنیدن سخنان این دو نفر گردید یکی از آنها در حالیکه بازوی رفیقش را گرفته بسختی حرکت میداد (1)در زمان صفویه هر یک از اعیان و متمولین در منازل خویش یکی از این سردابها میساختند و گاهی با مهمانان خود در آنجا شرای مینوشیدند.
حالا چه وقت راحتی است یکساعت دیگر چطور میخواهی با سی من بار از این سرداب خارج شوی این تنبلی را کنار بگذار اینقدر چرت نزن چشمهایت را باز کن این یکساعت را هم که باقیمانده است سعی کن بیدار باشی اگر از حالا بخوابی دیگر سر موقع با ساز و دهل هم بیدار نخواهی شد.
پس چه؟ میخواهی بگوئی برای رفع خواب شراب بنوشیم؟آری مگر نمیشود از این شرابهای اعلی نوشید؟نه که نمیشود چرا؟مگر نمیدانی که نوشیدن شراب از گناهان بزرک است؟ رفیق بگو بهبینم از کی تا بحال اینطور مؤمن شدهئی مگر تو همان کسی نیستی که بارها در نزد خود من یک خمره شراب نوشیدهئی حالا چطور شده است که خداشناس شدهئی از حلال و حرام دم میزنی."