چکیده:
اکثر پژوهشگران و تاریخ نویسان غربی بر این باورند که با ابن رشد، حیات عقلی
اسلامی پایان پذیرفته و او واپسین فیلسوف و نماینده فلسفه در تاریخ عقلی تمدن
اسلامی محسوب میشود. بدینسان اینان توجه مطلوب به میراث عقلی شیعه ننمودند.
علیرغم آنکه حیات شیعی، عنصر نیرومند و شاید تنها رهیافت حیات عقلی اسلامی در
حکمت و علوم بود اما مورد غفلت واقع شد. غفلتی که به نوعی فقر تئوری و انحطاط
اندیشه را در دوران پس از 615 هجری قمری مؤدی گردید. گفتار حاضر میکوشد تا ضعف و
سستی نظریه پایان حیات عقلی را آشکار ساخته و نقش خواجه نصیر در تجدید حیات عقلی
حداقل در بعد علم اخلاق و فلسفه اخلاق در سده هفتم را تبیین سازد. تلاش خواجه نصیر
در فلسفه و اخلاق در دوره انحطاط برجسته است. پژوهش علمی نشان میدهد که خواجه نصیر
در ظهور و بروز سه مکتب فلسفی و عقلی شیراز، اصفهان و تهران نقش پر اهمیتی دارد.
اخلاق ناصری نخستین و مهمترین اثر او در دانش اخلاق است. وی اخلاق ناصری را به
عنوان اثری اصیل و مستقل حسب گفتارش در کاستی تهذیب الاخلاق خاصه در حوزه تدبیر
منزل و سیاسات، مینگارد. سه موضوع بنیادین در اخلاق ناصری مورد پژوهش قرار
میگیرد: دانش نفس، فضایل و سعادت و سرانجام عدالت.
خواجه نصیر بر این عقیده است که سعادت موضوع و غایت اخلاق است. این غرض او را
واداشت تا بخش عمدهای از اثرش را به بحث و فحص در مفهوم رستگاری، کمال و نقصان نفس
و بالاخره کردار نیک و خودآگاهی اختصاص دهد. نقد او بر ارسطو و ابن رشد در اصناف
فضایل و انواع رذایل بر اساس اندیشه قرآنی مورد توجه و حائز اهمیت است.
Many researchers believe that Averrors is the last philosopher in intellectual history of Islamic civilization. Therefore they did not pay attention to rational heritage in Shiism. Whereas Shiite world was the more paradigm of Islamic intellectual life in philosophy and sciences، but was neglected. This neglection caused the decline theory and thought in Islamic world post 615(AH).
This discourse engaged to explain and prove the invalidity of the theory by researching in Nasirodin's role in renewed birth of intellectual life in seventh century. His efforts in philosophy and ethics in the decadence period should be significant.
Scientific research will prove Nasirodin's prominence in emerging intelectual schools (Shiraz، Isfehan and Tehran). Akhlaghe Naseri is the first and most important work of him in ethics science. He compiled it as an independent work، considering his reasoning that Tahzib-al-Achlagh has some deficiency، particular in demostic economy and politics. Three fundamental subjects are researched in Akhlaghe Naseri: knowledge of self (Rational faculty)، virtues and prosperity، and justice. He believes that prosperity is subject and ultimate object of ethics. This believe caused him to allocate most part of first chapter in pondering salvation sense، perfect and deficiency of nous، and finally good deeds and self-knowledge. His critique on Aristotle and Averroes in counting virtues species and describing rascalities kinds basis on Quranic thoughts، is distinguished.
خلاصه ماشینی:
"خواجه خود در مقدمه الحاقی اخلاق ناصری که پس از آزادی از قلعه الموت به سال 654 نوشته است در باب اسباب تدوین این اثر گرانقدر مینویسد: «تحریر این کتاب در وقتی اتفاق افتاد به سبب تقلب روزگار جلای وطن بر سبیل اضطرار اختیار کرده بود و دست تقدیر او را به مقام خطه قهستان پابند گردانید» (10، ص: 34).
خواجه همچون مسکویه از پیوند علمالنفس و علم اخلاق تأکید کرده و بیش از ده مسأله از این دو دانش را در بخش نخست بررسی میکند مسایلی همچون معرفت نفسی انسانی، کمال و نقصان نفس، خیر و سعادت، حد و حقیقت خلق، تهذیب اخلاق، فضایل و مکارم اخلاق، در شرف عدالت، در سعادت و مراتب آن.
6- سعادت و مراتب آن آخرین بحثی است که در مقالت اول اخلاق ناصری مورد توجه قرار میگیرد و خواجه پیشتر در هفت فصل از قسم اول مقالت اول به تفصیل از سعادت، کمال نفس انسانی و معرفت نفس ناطقه سخن گفته و غرض گوهری در حیات آدمی را حصول خیر و سعادت برشمرده و همچون فارابی آنرا غایت بالذات و کمال نهایی عنوان کرد.
رجحان فضیلت بر عدالت و برشمردن محبت به عنوان منبع طبیعی اتحاد و برتری دادن آن بر فضیلت و بالاخره تدوین نظریه سه گانه علیت بیماری نفس و پیوند آن با بیماریهای مهلک عقل نظری و ارائه روش نظری در علاج این بیماریها با توجه به آموزههای حکمی از جمله ابتکارات فلسفی خواجه در دانش اخلاق است."