چکیده:
خاقانی از شاعران بزرگ ایرانی است که به جهاتی در تاریخ ادبیات فارسی بی نظیر است. این جهات شاید با مبانی جمال شناسی و سلیقه ی شعری امروز ما کاملا سازگار نباشد؛ اما تاییدی است بر آنچه او خود «شیوه ی تازه» و «طریق غریب» می نامید. بررسی زن در شعر او و مقایسه اش با تصویر زن در اشعار دیگر شاعران، مدخلی است که ما را با آن طریق غریب و جایگاهش در گنجینه ی ادبی ایران آشنا می کند. در پی این مقصود، بخش اول مقاله ی حاضر به بررسی زنانی پرداخت که در تاریخ، جامعه و خانواده ی خاقانی وجود خارجی و واقعی داشتند و بخش حاضر زنان غیرواقعی و صور خیال شعری او را درباره ی زن بررسی می کند.
Khāghāni is among the great Iranian poets who، in certain respects، is unique in the history of Persian literature. These dimensions may not be compatible with our modern aesthetic bases and poetic tastes، but it is an emphasis on what he himself calls “the new method” and “the odd technique”. Studying women in his poetry and comparing it to the image of women in the poems of other poets is a starting point which can familiarize us with that odd technique and its position in the contemporary Iranian literary treasure. To achieve this goal، the first part of the present paper studied the women who actually lived in Khāghāni’s family and community and this part of the paper studies the fictitious women in his poetry.
خلاصه ماشینی:
"خاقانی همچنین ترکیبات و نکتههای بدیع شعر خود را دوشیزه تلقی میکند که خاطرش آبستن آنهاست: نکتهی دوشیزهی من حرز روح است از صفت خاطر آبستن من نور عقل است از صفا (دیوان،ص17) این نکتههای بکر وقتی در پیکر اشعار متولد میشوند، طبعا مخالفان و رقیبان شاعر آبستن حسرت میگردند: زین نکتههای بکرند آبستنان حسرت مشتی عقیم خاطر، جوقی سقیم ابتر (دیوان،ص 194) 1 او در چشماندازی دیگر، طبع خود را دوشیزهای جاودان میبیند که به آرزوها نمیرسد: - نیز بنگرید به: ص324 طبعـی چو بنـات نعش 1 ز آمـال دوشـیزهی جـاودان ببینــم (دیوان، ص266) 2 خاقانی دانش خود را هم دوشیزهای میداند که روزگار با آن نمیتواند ساخت: با دانش من نساخت دهر، آری دانش بکر است و دهر نامرد است (دیوان، ص752) نگاه خاقانی دوشیزگان بسیاری را به ما معرفی میکند: حقایق ازلی و ملکوتی (تحفةالعراقین،ص24)، مخدرات قرآن (همان، ص65)، ذات آبستن خاک(همان، ص82)، بخت، ضمیر و خاطر ممدوح (دیوان، ص825، 854)، طبع ممدوح (همان، ص893)، قلعه (همان، ص852)، گنج (همان، ص516)، صبح (همان،ص481)، دولت (همان، ص521 و 907)، چتر شاه (همان، ص97)، باده (همان، ص289، 427، 661 3 و 725) جالبتر آن که حجرالاسود هم دوشیزهی سالخوردهی سیهچردهای است که کسی نتوانسته مهر از او برباید: آن هنـدوی بکر سـالخورده برخلق خـدای مهـر کرده خلقان همه در بـرش گرفته بوسـیده ولی کسش نسفته (تحفةالعراقین، ص129) وقتی که دوشیزگی محور تخیل شاعرانه واقع میشود، زنجیرهای از مفاهیم مربوط به آن هم در صور خیال شاعر راه پیدا میکند؛ چنانکه سرخی چشم در اثر گریستن چنین تصویر میشود: از آن شد پرده چشمم به خون بکری آلوده که غم با لعبتان دیده جفتی کرد پنهانی (دیوان، ص411) 4 - بنات نعش یا هفت اورنگ صورت فلکی هفت ستاره است؛ ستاره شناسان چهار ستارهی آن را به شکل جنازه و سه ستاره را به شکل سه دختر آن جنازه تصویر و تجسم کردهاند."