خلاصه ماشینی:
"و نیز این شعر در تبریز از حکیم لعلی میخواندند تن سپید و جامهء آبی لب شکر فی المثل یک کله قندی ای پسر *** تمجید بسیار ولیعهد از این قصیده که در تاجگذاری پدرش سروده بودم و از جراید مرکز بخوانده بود ای مرغ جهان بزیر پر کرده ؟؟؟نه سپهر بر کرد ای اختر چرخ گرد اختر سای پیوند به نصرت ظفر کرده همدوش درفش کاویان گشته ده آک هزار بیمقر کرده و آن داور چاکر افریدون را بر مسند ملک مستقر کرده ای افسر پر فروغ جمشیدی آویزه خود؟؟؟گهر کرده گوهر ببهای ملک هفت اقلیم آذین تن و طراز بر کرده برتر ز سپهر جایگه جسته جا بر سر شاه دادگر کرده ای اختر یال مرکب خسرو از برق شتاب تیزتر کرده هم پویه بصر صروزان گشته کوه و درودشت پی سپر کرده هم تک بتکا در قضا رفته همراهی موکب قدر کرده در پهن فضای ساحت گیتی زاندیشه کذار بیشتر کرده ره را همه باصهیل پیموده پرواز به قله و کمر کرده کوبیده چهار سم خاراکوب و آن ماهی و گاو را خبر کرده ای قبه خرگه فرا رفته جا بر سر قبه قمر کرده اس نو بتیان در که عالی گوش فلک از خروش کر کرده ای تیغ فرو برفته در مغفر وز دامنه زره گذر کرده ای تیر ز خاوران گشوده پر سر از دل باختر بدر کرده ای نیزه کشان موکب منصور بر نیزه سران خصم بر کرده و ز میوه گله عدوی ملک دشتی نی خشک بارور کرده ای نیروی بازوی شهنشاهی بینمت دمی جهان دگر کرده ای اصل نهال عدل بنشانده و افاق از آن پر از ثمر کرده و این چکامه در نظر ادیبان و استادان شعر در مرکز و ولایات و انجمن ادب عظمتی وافر یافت خاصه در طهران و شیراز کمتر اهل ذوقی دیدم که آنرا نخوانده باشد."