خلاصه ماشینی:
"حکایتهای مثنوی این شرح بینهایت محمد رضا روزبه @دجلهء سخاوت عربی از سرزمینی دور و خشک که در آنجا قطرهای آب را ارزشی فراوان بود، کوزهای پر از آب(به اقتضای احوال خویش)به رسم تحفه به بارگاه خلیفه آورد تا مگر مشمول کرم وی گردد.
من غریبم از بیابان آمدم بر امید لطف سلطان آمدم تا بدینجا بهر دینار آمدم چون رسیدم مست دیدار آمدم رفت موسی کاتشی آرد بدست آتشی دید او که از آتش برست آب آوردم به تحفه بهر نان بوی نانم برد تا صدر جهان اعرابی مسکین غافل از آن بود که در کنار بارگاه خلیفه،رود دجله جریان داشت و خلیفه را بدان نیازی نبود.
کاین سبو پر زر بدست او دهید چونکه واگردد سوی دجلهش برید از ره خشک آمدهست و آن سفر از ره دجلهش بود نزدیکتر اعرابی،چون به کشتی نشست و پهنای دجله را بدید،شرمگین شد و بر خلیفه و بخشش او سجدهها کرد که در کنار دجله، کوزهء آب او را نیز به عطوفت پذیرفت."