چکیده:
ظهور و بروز اندیشهها و جریانهای جدید، نسبت به اندیشهها و جریانهای موجود، به یکی از سه شکل
زیر صورت میگیرد: 1ـ بر اندیشهها و جریانها موجود تأثیر میگذارد و آنها را در درون خود حل میکند؛
آنگونه که ورود اسلام به ایران چنین کرد و همه مناسبات اندیشهای و رفتاری ایرانی را به رنگ خود درآورد؛
2ـ در اندیشهها و جریانهای موجود حل میشود؛ آنگونه که بر سر مغولان فاتح در کشورهایاسلامی درآمد و
پس از مدت کوتاهی، اندیشه و جریان مغولی در اندیشه و جریان اسلامی حل شد؛ 3ـ در نزاعی نسبتا
طولانیوارد خواهند شد؛ آنگونه که اندیشه تجدد و مدرنیته با اندیشه اسلامی، بهویژه از نوع شیعی آن، در
افتاده است. در این نزاع، گاه شاهد غلبه اندیشه تجدد هستیم؛ آنگونه که در مشروطه دوم محقق شد، و گاه
شاهد غلبه اندیشه و تفکر شیعی هستیم؛ آنگونه که در پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن تحقق یافت.
از زمان ورود اندیشه و تکنیک غرب به کشورهای شرقی و از جمله ایران، روشنفکران اسلامی، برای
تعامل میان اندیشه شیعی و تفکر غرب که نوعا از آن به تعامل سنت و تجدد تعبیر کردهاند، یکی از دو راه
«تسلیم محض»، آنگونه که در اندیشههای ملکم خان ناظمالدوله، تقیزاده، آخوندزاده و... میبینیم، و «اخذ و
اقتباس گزینشی»، آنگونه که بیشتر در بین روشنفکران متأخر میبینیم، را پیشنهاد دادهاند. جریان روحانیت
شیعه در سیر موضعگیری خود در قبال غرب، ضمن اینکه هیچگاه پیشنهاد «تسلیم محض» را نپذیرفته است،
علاوه بر پیشنهاد «اخذ و اقتباس گزینشی»، دو پیشنهاد دیگر نیز ارایه نموده است: یکی پیشنهاد «طرد مطلق
اندیشه غربی» که بیشتر در ابتدای ورود اندیشه غربی از جانب برخی از علمای سطوح پایین شیعه ارایه شده
است و دیگری پیشنهاد «تصرف در اندیشه غربی» که اوج آن را در اندیشه و نظام سیاسی امام خمینی (ره)
میبینیم. تصرف، نه تسلیم است، نه اقتباس است و نه طرد، بلکه راه مستقلی است که روحانیت شیعه در سیر
تکامل غربشناسی خود به آن رسیده است.
این نوشتار در صدد است تا به کلیاتی از موضعگیری علمای شیعه در قبال اندیشه و تفکر غرب و ورود آن
به ایران بپردازد.
خلاصه ماشینی:
"2ـ البته قابل ذکر است که غیر از دو جریان قومیت استبدادی و مذهب، در ابتدا، برخی افراد دیگر نیز «به طور فردی» و خارج از این دو جریان تلاش کردند تا غرب را بشناسند، اما آشنایی این افراد با تمدن اروپایی، هرچند که در هر حال، اثرات مثبت و ارزندهای داشته و بیداری و جنبوجوشی عجیب را در برخی از نخبگان ایجاد نموده، ولی از آنجا که این تماس و آمیختگی، متقابل نبوده و از روی برنامهریزی دقیق و کنترل شده انجام نمیشده است، اکثر کسانی که در برخورد با این تمدن و فرهنگ قرار میگرفتند، هویت اسلامی و سنتی و ملی خود را یکسره از دست میدادند و آگاهانه یا ناآگاهانه، وحدت دینی و فرهنگی اعتقادی جامعه را دچار ضعف و سستی میساختند.
بسیاری از قضاوتهای نویسندگان تاریخ معاصر درباره کیفیت ارتباط و تعامل علمای شیعه با غرب، گرفتار یکی از چند مشکل ذیل میباشد: الف) موضوع تحقیق، جزئی و موردی است؛ به عنوان مثال، تنها به بررسی غربشناسی یکیاز علما اشاره کرده است.
در این روش، ممکن است به کیفیت رویکرد علمای شیعه در طول تاریخ معاصر به همه ابعاد غرب، اشاره شود، اما به نقطهعطفهای این نگاه تاریخی و به عبارت دیگر، به سیر تکامل و یا تنزل آن اشاره نشود و بلکه در هر مقطع خردتر تاریخی، تنها به نحوه برخورد علمای شیعه با ابعاد مختلف غرب پرداخته شود، بیآنکه زنجیره تاریخیاین نگاه که همه نگاههای خرد را به مثابه نخ تسبیح در کنار یکدیگر میگذارد و نسبت هر کدام به دیگری را روشن میسازد و به عبارت دیگر؛ مشخص میکند که هر نگاه متقدم، چه میراثی برای نگاه متأخر از خود میگذارد را نشان دهد."