چکیده:
آقای سروش در سخنانی فقه را تکلیف گردونه حق گرا خوانده و در مقابل، جهان مدرن را با اینویژگی که
آدمی را محق میداند نه مکلف، حقگرا دانسته است. ایشان با استناد به تعبیر اقبال لاهوری در فلسفه خاتمیت،
اعتقاد به امامت و مهدویت را آن چنان که در شیعه مطرح است، در تعارض با خاتمیت دانسته است.
خلاصه ماشینی:
"نقد و بررسی: اشکالات متعددی از سوی اندیشمندان اسلامی به چنین تفکری وارد شده است که به برخی از آنها اشاره میشود: 1ـ مخالفت با ضرورت دین: اگر فلسفه خاتمیت را جانشینی هدایت عقلانی و عقل استقرایی و تجربی نسبت به هدایتهای وحیانی بدانیم، به این معنا که باب وحی و هدایت وحیانی بسته شده است و بشر امروز نیازمند آموزههای وحیانی و تعلیمات آسمانی پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیست، لازمه چنین امری تعطیلی اصل دین و به تعبیر استاد مطهری ختم دیانت است نه نبوت.
5ـ بر فرض جایگزینی عقل محض استقرایی به جای وحی، به این معنا که بشر از خاتمیت یا ظهور تفکر عقلانی و نبوغ عقلی از هدایت وحیانی بی نیاز شده است، و با توجه به اینکه همه افراد به چنین عقلانیتی دست پیدا نمیکنند که بدون راهنمایی دین و آموزههای وحیانی بتوانند همه نیازمندیهای خود را برطرف سازند، پروژه هدایت آنها به کجا میانجامد؟ آیا میتوان ادعا کرد که همه انسانها از خاتمیت به بعد به این نبوغ عقلی مورد نظر رسیده و یا خواهند رسید؟ اما آیا اعتقاد به امامت در تعارض با خاتمیت است (چنانکه نامبرده قایل است) یا خیر؟ با نگاهی اجمالی به معنای خاتمیت و شئون امامت، روشن میگردد که هیچ تعارضی در این رابطه متصور نیست؛ زیرا اولا خاتمیت به معنای ختم باب شریعت و نبوت است؛ یعنی پس از شریعت اسلام شریعتی نخواهد آمد و به کسی به عنوان نبی مبعوث از جانب خدا وحی نمیشود."