چکیده:
پس از افول فلسفهء ایدهآلیستی هگل،علوم دقیقه یعنی علومی که با کمک علم ریاضی به پژوهش در اشیاء و امور طبیعی میپردازند،به سرعت توسعه یافتند.فلسفهء کانت در اثر این توسعه دوباره مورد توجه متفکران قرار گرفت؛زیرا او فقط شناخت علمی را شناخت حقیقی میدانست و شرایط امکان آن را مورد بررسی قرار داده بود.کانت دربارهء متافیزیک سؤال میکند.که آیا اساسا متافیزیک ممکن است؟در حالی که امکان علم را مسلم میداند و فقط شرایط امکان آن را بررسی میکند.متفکرانی که در سالهای دهه هشتاد قرن نوزدهم به فلسفهء کانت روی آوردند تا به کمک آن پاسخی برای مسایل حل نشدهء علوم طبیعی بیابند،به پیروان جدید کانت(نوکانتی)ملقب شدند.
خلاصه ماشینی:
"بهطور خلاصه،در فلسفهء مکتب ماربورگ،روند شناخت از سه مرحله تشکیل میشود:در مرحلهء اول جهان کیفیات حسی (Qualitat) و در مرحلهء دوم جهان ادراکات امور حسی از اعتبار ساقط گردیده و سرانجام اندیشهء ریاضی به هستی تعین میبخشد و آن را به صورت یکسان و ثابت درمیآورد.
کاسیرر بنیاد فلسفهء صورتهای نمادین را سرلوحه کار خود قرار میدهد و به کمک فلسفهء زبان هومبولت و فلسفهء شلینگ دربارهء اسطوره،به بررسی صور نمادین زبان و اسطوره و نیز به تحقیق درباهء اشیایی که از طریق نمادسازی علم ریاضی-طبیعی شناخته میشوند،میپردازد.
کاسیرر صور نمادین را در دین و تاریخ نیز مورد بررسی قرار میدهد و به این نتیجه میرسد که هرکدام از آنها زبان نمادین ویژه خویش را دارا هستند و به کمک آنها با امور واقعی رابطه دارند.
مسألهء اصلی عمل شناخت، این است که چه باید کرد تا درست اندیشید و رفتار کرد؟به عبارت دیگر موضوع شناخت، بایستن (Sollen) است،نه هستن (Sein) زیرا هستی در تبعیت از بایستنها و تحقق آنها بهوجود میآید (Aster 1967:30 ff) چون انسان در طی تاریخ هستی هنری،علمی،اجتماعی، سیاسی و دینی وغیره را در تبعیت از بایستنها به وجود میآورد.
انسان باید به آن خرد کلیای بدل شود که در برابر جهان قرار میگیرد و به این منظور باید به عنوان خرد نظری بر دادههای حسی متغیر؛و به عبارت دیگر بر واقعیت تصادفی غلبه کند؛به این معنا که جنبهء فردی و شخصی خود را مغلوب سازد تا به صورت خرد کلی و عملی درآید."