چکیده:
ابن سینا هستی(وجود)را در کانون توجه فلسفی خویش و اساسیترین عنصر تفکر خود قرار داد و تمایز ماهیت و وجود،در ذهن و خارج را چونان اصل بنیادی مباحث خویش در نظر گرفت.در فلسفه او تقسیم واقعیت به واجب(واقعیتی که وجود صرف و هستی محض و غیر ماهوی و افاضهکنندهء وجود به ممکن است)و ممکن(که وجودش وابسته به واجب است)نقش کلیدی ایفا میکند.او از راه مفهوم وجود به سلوک عقلی پرداخت و جهان خارج را با جهان اندیشه برابر تلقی کرد و فلسفهء خود را براساس ادراک مفهومی واقعیت استوار ساخت و در ازاء هر تمایز ذهنی یک تمایز عینی فرض کرد. او هر ممکن را در خارج دارای دو حیثیت متغیر متافیزیکی دانست که یکی از این دو حیثیت را منشأ انتزاع وجود و دیگری را منشأ انتزاع ماهیت، تلقی کرد.همین«تمایز متافیزیکی وجود و ماهیت» مهمترین گام در تفکر وجودشناسی ما بعد الطبیعی و پایهء تمام ساختار ما بعد الطبیعه ابن سینا گردید.از نظر او وجود یک موجود متناهی(مرکب از ماهیت و وجود)از منبعی دیگر افاضه میشود.وجود از نظر ابن سینا،اضافه و نسبتی است با واجب الوجود و یک «عرض»(به معنی یک رابطهء واقعی عینی میان شی و علت آن)است.اینکه آیا ابن رشد،سهروردی و صدر المتألهین شیرازی،هستیشناسی ابن سینا را وارونه ساختند یا نه؟همچنین سخن جرج سارتون که میگوید:«رونسانس تنها انقلاب در برابر افکار اصحاب مدرسه نبود،بلکه ایستادگی در برابر افکار عربی اسلامی،مخصوصا ابن سینا و ابن رشد نیز بود»[سارتون،جرج،شش بال علم،مردان علم در رونسانس،ترجمهء احمد آرام،انتشارات فجر،تهران 1336]و نیز ابعاد دیگر هستیشناسی ابن سینا، مخصوصا این سخن او«الاشیاء کلها عند الاوائل واجبات و لیس هناک امکان البته»مورد بررسی قرار میگیرد و سرانجام به این نکته اشاره میکنیم که چگونه غفلتجویی،ابن سینا را واداشت تا از ادبیات راز و رمز،سود جوید.
خلاصه ماشینی:
"او از دشواری کار آگاه بود،با این حال،درصدد پیوند دادن میان آدمیان و فراهم کردن شالودهء نظری و فلسفی برای این کار بود و این کاری است که هوشمندترین فیلسوفان قرن بیست و یکم در پی انجام رسانیدن آن هستند و شاید نوزایی فقط جنبهء عقلانیت فلسفهء ابن سینا امروز نیز راه چارهای برای کاستن از آشفتگیهایی باشد که علوم انسانی در کشور ما از آنها رنج میبرند.
پس از ابن سینا، و حتی در زمان او،نظام فلسفی او بر جهانبینی اکثر فرهیختگان جامعهء مسلمین حاکم گردید و با وجود (به تصویر صفحه مراجعه شود) فلسفهستیزانی چون امام فخر رازی که شرح اشارات او «جرح اشارات»نام گرفته است،و امام محمد غزالی که با نوشتن«تهافت الفلاسفه»در بیست مسأله از در ستیز درآمده است و شهرستانی که با نوشتن«مصارعهء الفلاسفهء»در هفت مسأله با ابن سینا مخالفت ورزیده است،و با آنکه«اکثر فقهای اهل سنت و جماعت او را تکفیر کردند»8و با وجود مورخانی چون ابن اثیر که او را با الحاد و دوری از دیانت متهم کردند9،با همهء این احوال،چون نظام فلسفی او روشن و صریح،با مفاهیم و اصطلاحات دقیق،پی افکنده شد،در اذهان متفکران اسلامی منعکس گردید و به صورت جهانبینی آنان درآمد و اذهان اکثر فرهیختگان در طی هزار سال پس از او درون آن جهانبینی و در محیط عقلی که او پدید آورد،عمل کردند و سایهء طرز فکر خاص او در همهء دورانهای پس از او بر همهء اذهان در سراسر جهان تا رنسانس اروپا مخصوصا در جهان اسلام تاکنون، سنگینی کرده است و به قول بزرگترین مورخ علم، جرج سارتون:«رونسانس تنها انقلاب در برابر افکار اهل مدرسه نبود،بلکه ایستادگی در برابر افکار عربی اسلامی،مخصوصا ابن سینا و ابن رشد نیز بود»01."