خلاصه ماشینی:
"*مقایسهها را ادامه میدهیم،معلم و شاگرد به واسطهء رشتهای از کار در یک وظیفهء مشترک وحدت مییابند و مجموعهای از پیوندها را شکل میدهند که در آنها شاگرد در زمان مناسب خویش،خودش را به معلمی تبدیل میشود یا استعدادها و تواناییهایی که میتواند از همهء آنچه که متعلق به معلم خود بود،پیشی بگیرد، اما در مورد شیخ و مرید چنین چیزی بعید و غیرمحتمل است.
من پیش از آنکه این مبحث را تمام کنم،میخواهم شرحی در مورد کریشنا ارایه دهم،اما تصویر برجستهای از او در گیتا هست که این نتیجهگیری دانشجویان ادبیات تطبیقی را مورد تأیید قرار میدهد که درواقع یونان و شکسپیر بودهاند که به شکلی تمام عیار به تراژدی پرداختهاند درحالیکه در هند،تراژدی به زحمت ظاهر میشود-شاید بدان دلیل که آفرینشهای برهمن همگی لیلا یا باز الوهی وی هستند،و اما محمد نبی(ص)،اگر یتیم بودن او و از دست دادن تنها پسرش(صرفنظر از همسران و دختران وی)تراژیک نیست،پس این واژه دیگر معنایی ندارد،اما به نظر نمیرسد که این تراژدیها نقش مهمی در رسالت محمد(ص) بازی کرده باشند،آنگونه که در رسالت عیسی و بودا چنین نقشی را به عهده داشتند.
این مختلکنندهء این امر نیست که هندوهای خداباور هرگز تردید نمیکنند که کریشنای کیهانی تا ابد در کنار آنهاست،بلکه شرحی پورانیک از وی و زندگی وی ارایه میدهند که تصویر او به عنوان استادی که ترک و انقطاع اختیار نکرده را دچار ابهام و اختلال میکند؛ تصویری که من بحث خود را با آن آغازیدم و وادارم میکند که نگاهی به پشت سر خویش افکنده و باز نگاهی دیگر به آن چیزی بیفکنم که در مورد عدم ترک و انقطاع در اسلام گفتم."