خلاصه ماشینی:
"ما باندازهای از درک این موضوع ناراحت شده بودم که حالم قابل توصیف نبود و فکر میکنم هر مادر دیگری هم بجای من بود همین ناراحتی باو دست میداد چون دختر من«ملیزا»هنوز پا به سن نه سالگی نگذاشته تبدیل به یک زن کامل شده بود کمی بیشتر از یکسال پیش بود که برای اولین بار متوجه این موضوع شدم، دخترم ملیزا در حمام بود و من مشغول رفتن باطاقم بودم که لاک ناخنم را بردارم، وقتیکه از جلوی حمام رد میشدم ملیزا را دیدم که داخل وان نشسته و مشغول شستوشوی خودش میباشد.
در طول چند روز بعد من و شوهرم سعی کردیم که خود را با وضعیت موجود وفق دهیم و از طرف دیگر همانطوریکه شوهرم میگفت این حالت ملیزا باعث شد که ما واقعا درک کنیم که بلوغ زودرس حالتی عادی است و هیچ نمیتواند آنطورکه ما دربارهاش تصور میکردیم یک نوع بیماری باشد،و از طرف دیگر در اینمدت ما فکر میکردیم که چگونه این موضوع را با ملیزا در میان بگذاریم ما همیشه سعی کرده بودیم که با او کاملا روراست و صادق باشیم و حقایق زندگی را با او در میان بگذاریم ولی این وضعیت ساده که پیش آمده بود و بعلت بچگی او نمیدانستم که او چگونه این موضوع را تعبیر خواهد کرد و آیا اصولا گنجایش این را دارد که این حرفها را درک نماید.
من میدانستم که دیر یا زود یعنی در ظرف یکسال اگر دکتر راست گفته باشد او دچار اولین عادت ماهانه میشود،بنابراین میبایستی بطریقی او را برای اینکار آماده میکردم ولی ترجیح میدادم تا آنجا که امکان دارد این موضوع را بتعویق بیاندازم، با اینحال سعی کردم با زبان ساده کمی فکر او را روشن کنم."