خلاصه ماشینی:
"نتیجه اینکه در دورهء ماقبل تاریخی ایران و قبل از برخورد طوایف ایرانی با اقوامی که در مرزهای غربی فلات ایران به تشکیل دولتای نیرومندی توفیق یافته بودند،هریک از قبایل ایرانی بصورت دودمانهای بزرگ پدرسری در گوشهای از این مرزوبوم به زندگی کشاورزی و شبانی خود سرگرم بودند و زندگی مشترک آنها احتیاجی به تقسیمبندی طبقات نداشته است و اینکه فردوسی سابقه تقسیم مردم را به گروهها و طبقات اجتماعی به جمشید نسبت میدهد افسانهای بیش نیست چنانکه خواهیم دید در عصر مادها که آغاز دورهء تاریخی پادشاهی ایران است طبقات اجتماعی از سه طبقه تجاوز نکرده است چگونه میتوان قبول کرد در عصری که سازمان سیاسی قوی در قبایل ایرانی حکومت نمیکرده مردم را به طبقات چهارگانه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی تقسیم کرده باشند،بهر- حال اگر از تقسیم مردم به طبقات چهارگانهای که در داستانهای شاهنامه به جمشید نسبت داده شده است بگذریم و صرفا دورههای تاریخی و متون اوستا را مورد توجه قرار دهیم باید بگوئیم تا قبل از برخورد ایرانیان با مردمی که در بین النهرین یعنی مرزهای غربی ایران به تشکیل دولتهای مقتدری دست زده بودند،قبایل ایرانی که مردمانی صلحجو و آرام محسوب میشدند بکشاورزی و پرورش حیوانات اهلی سرگرم بودند،و ازآنجاکه زندگی آنها براساس خانواده پدرسری و اقتصادی آنها نیز اقتصاد بسته بود،ناگزیر همهء حوائج زندگی را افراد خانواده با کمک یکدیگر فراهم میساختند،و چون همه از یک نژاد و پیرو یک آئین و سنت اجتماعی بودند لزومی نمیدیدند طبقه خاصی بنام سپاهی داشته باشند و همانطور که گفته شد پدر یا رئیس خانواده علاوهبر وظایف دیگر«هم قاضی و هم مجری آداب مذهبی بود»بنابراین تا این زمان لزوم وجود طبقهء خاصی بنام روحانی که انجام آداب و مراسم مذهبی در انحصارش باشد حس نمیشد."