خلاصه ماشینی:
"مسافر ناشناخته (به تصویر صفحه مراجعه شود) خسته و درمانده از گردش ملول زمان چشم به جادهای دوختهایم که یکسال پیش مسافران قافله را برجای گذارد و یکه و تنها گذشت.
مسافران که از اهل دل آباد بود،دمی در دیارمان نیاسوده قصد سفر کرد،رفت تا مقیم دل شود.
او را به شمع تشبیه کردند-اما به خطا-چه اینکه شمع بر دامن اشک میفشاند، تاریکی ماندگان را روشنی میبخشد،اما پایانش خاموشی است.
خورشید را غروبی است،اما طلوع حقیقت بیغروب است.
آفتاب حقیقت در وجود او جاری شد،کلمه وحدت و وحدانیت را زمزمه کرد و جاذبه حقانیت نهفته در کلامش ذرات وجود عالم را به گردش بدور خورشید توحید فراخواند و بدینسان آسمان دلها را در بر گرفت.
که بود او؟او که چون از میان ما گذر کرد شرح این مصیبت را دهانی به وسعت فلک فریاد برآورد.
این قبر نیست که کعبه اهل ولایت است، مقام بیعت با علی است."