خلاصه ماشینی:
"من میگذشت که خیزاب‌های خطرناک آن مرا بعمیق‌ترین مراحل زندگی فرو می‌برد و از آن امواج بیرون می‌ساخت و در همین وقت ماشین دیگری هم در رسید که بسیار زیبا و فاخر بود و پرچم شوروی و نمره سفارتخانه داشت و مردی با جامه غیر نظامی از آن پیاده شد که پالتو بنفشی پوشیده بود و بجای کراوات پاپیون داشت.
پیدا بود که نماینده سیاسی شوروی است وزیر مختار است؟،معاون اوست؟اتاشه سیاسی است؟برای من معلوم نبود چرا آمده است آن را نیز نتوانستم بفهمم زیرا کلنل سوسنین مأمور بود که مرا تحویل بگیرد و با خود ببرد،آیا این مرد برای چه آمده است؟شاید آمده بود قیافه مرا به‌بیند و بداند که دیگری را بجای من تحویل ندهند!!...
شاید حضور نماینده سیاسی شوروی نیز لازم بوده است و شاید معلول علتی بوده است که تا آخر باید بر من پوشیده بماند؟ و من در برزخی قرار گرفته بودم که به یکدست آن کاخ اریستو کراسی بود و بدست دیگر کلبه کارگران."
(
, 
, 
)
