چکیده:
در این مقاله به کنکاش در میان اندیشههای مختلف رورتی پرداختهایم و نتیجهء تحقیق حکایت از آن دارد که وی چندین ویژگی و خصلت مهم را به سنت فلسفی مغربزمین، که از زمان افلاطون تا زمان حاضر تداوم یافته است،نسبت میدهد و آنها را نقد میکند. در این تحقیق تنها به شش ویژگی مهم این سنت که در لابهلای نوشتههایش بیش از سایر ویژگیها به چشم میخورد،اشاره میکنیم.این شش ویژگی عبارتاند از:1.فرار از تاریخ 2.مبتنی بودن بر معرفتشناسی 3.پایهء فرهنگ بودن 4.رستگاریبخش بودن 5. جستجوی حقیقت و واقعیت غیربشری 6.تلقی ذهن بمثابهء آینه
خلاصه ماشینی:
رورتی در مقابل گزینهء نخست معتقد است که نظریهء جالبی دربارهء حقیقت وجود ندارد و میگوید که«من این نظریه را رد میکنم که میگوید حقیقت عبارت است از مطابقت میان باورها و شیوهای که اشیا در خودشان هستند و اینکه باورهای صادق بازنماییهای دقیق از واقعیت هستند»( (Rorty,1998,in Wilson Quarterly) ).
3. پایهء فرهنگ بودن در کنار دو ویژگی قبلی که رورتی برای سنت فلسفی غرب نسبت میدهد به یکی دیگر از آنها اشاره میکند که عامتر از دو خصلت قبلی بوده است.
از نظر رورتی«فرهنگ پساکانتی،فرهنگی است که در آن هیچ رشتهء غالبی وجود ندارد تا به رشتههای دیگر مشروعیت بخشد یا شالوده آنها باشد،آنطور که فیلسوفان مدرن فلسفه خود را به عنوان رشتهای میدانستند که از مسایل سرمدی و ضروری بحث میکند و فلسفه زیربنای علوم و فرهنگ بود؛چرا که اعتقاد داشتند که فرهنگ و علوم مجموعهای از ادعاهای معطوف به شناخت هستند و فلسفه دربارهء این ادعاها داوری میکند»(5.
به این دلیل رورتی دربارهء علم که با واقعیت و حقیقت در ارتباط است،میگوید که لازم است جلوی این فکر را بگیریم که علم مثل مکانی است که در آنجا ذهن بشر با جهان مواجه میشود و دانشمند خضوع به معنی واقعی کلمه را در چهرهء قوای فوقبشری نشان میدهد (53.
رورتی میگوید که سنت فلسفی از افلاطون تا کانت حقیقت را بر پایهء مطابقت با واقعیت و ذهن بشر را به مثابهء نوعی آیینه که ماهیت واقعی اشیا را به ما نشان می- دهد،تفسیر کرده است.