چکیده:
مباحث جدید کلامی که امروزه با عنوان «کلام جدید» از آنها بحث میشود، از
دغدغههای مهم انسان معاصر است که پرسشهای نوپیدایی را فرا روی اندیشمندان دینی
قرار داده است. استاد مطهری بهعنوان متکلم و متفکری اسلامی، آثار ارزشمندی از خود
بهجای گذاشته است که منابع غنیای در این عرصه به شمار میرود؛ زیرا ایشان با
آگاهی به اندیشهها و پرسشهای برآمده از دوره جدید (مدرنیته) به تأسیس نظام جدید
کلامیای دست زدند که راهگشای مناسبی در حل معضلات و مشکلات معرفتی انسان معاصر
است؛ به همینسبب است که میتوان استاد مطهری را بنیانگذار «کلامجدید اسلامی»
نامید.
در بین مسائل کلامی، مسأله «خاتمیت» (که از ضروریات اعتقادات اسلامی است)، در کلام
جدید شکل تازهای به خود گرفته و توجه دینپژوهان و اندیشمندان دینی را به خود جلب
کرده است. در دوره معاصر، دو رویکرد عمده درباره تبیین و تفسیر «خاتمیت» ارائه شده
که هرکدام بعدها منشأ پیدایش نظریات مشابهی شده است. این دو نظریه یکی متعلق به
متفکر نواندیش اهل سنت «محمد اقبال لاهوری» و دیگری مربوط به اندیشمند برجسته معاصر
شیعی، شهید «مرتضی مطهری» است.
این دو اندیشمند با نگاهی متمایز از نگاه سنتی و با پرسشهایی برآمده از تفکر
مدرنیستی، تحت تأثیر نظریات پوزیتیویستی به تحلیل خاصی از نبوت و خاتمیت پرداختند.
این نوع نگرش با سخنان اقبال آغاز شد و با نقدهای استادمطهری بر سخنان وی، گسترش و
تکامل یافت.
درباره مسأله خاتمیت میتوان سه نوع فعالیت عقلی و معرفتی که شامل «توجیه»، «تبیین»
و «تفسیر» است، انجام داد؛ البته هریک تفاوتهای عمدهای با دیگری دارد و سخن از
تمایز آنها، مسیر اصلی بحث را هموار خواهد کرد. براین اساس، نوشتار حاضر پس از طرح
برخی مباحث مقدماتی درباره کلام جدید و نقش استاد مطهری در شکوفایی و رشد آن، به
بحث از بعد توجیهی، تبیینی و تفسیری کلام جدید و ارتباط آنها با مسأله خاتمیت
پرداخته است. در ادامه، دیدگاه اقبال درباره خاتمیت را تحت عناوینی مانند: سرشت
وحی، تبیین خاتمیت و تفسیر خاتمیت به بحث و بررسی گذاشته و پس از ذکر نقد استاد
مطهری بر نظریه اقبال، تبیین و تفسیر ختم نبوت از دیدگاه استاد مطهری بهطور مستقل
مورد بررسی قرار گرفته و در پایان نیز نقد «دکتر سروش» بر دیدگاه استاد مطهری و
جواب نقد وی بیان شدهاست.
خلاصه ماشینی:
"در بین مسلمانان، اندیشه ظهور پیامبر یا پیامبرانی دیگر در ردیف انکار خداوند و انکار قیامت، ناسازگار با ایمان به اسلام و تفکر اسلامی و بدعت در دین تلقی شده است؛ اما نواندیشان دینی بدون آنکه در آیات و روایات تأمل کافی کنند، تفسیر خاصی از وحی و نبوت ارائه میدهند که لازمه آن، «عدم انقطاع وحی» و «نفی خاتمیت» است؛ بدینسبب گفته میشود، «تجربه نبوی یا تجربه شبیه به تجربه پیامبران بهطور کامل قطع نمیشود و همیشه وجود دارد» یا «درباره اینکه هرکس میتواند رسولی بشود، باید اذعان داشت که کسی ممکن است برای خودش نبی شود و احوال خاصی بیابد» یا این سخن که «امروز دوران مأموریت نبوی پایان یافته است؛ اما مجال برای بسط تجربه نبوی باز است.
نقد تفسیر رکن اول خاتمیت: دیدگاه اقبال دربارة رکن اول خاتمیت این بود که دیگر ادعای هیچ کس را مبنی بر اینکه با عالم فوق طبیعت ارتباط داد، نمیتوان پذیرفت و دوران تجارب درونی و عرفانی به پایان رسیده است، اما استاد مطهری بر آن است که اگر نظریة اقبال درست باشد، باید با تولد عقل تجربی، آن چیزی که اقبال آن را «تجربة درونی» مینامد، (مکاشفات اولیاءالله) نیز پایان یابد؛ چون فرض بر این است که این امور از نوع غریزهاند و با ظهور عقل تجربی، غریزه ـــ که راهنمایی از بیرون است ـــ فروکش میکند، حال آنکه خود اقبال تصریح میکند که تجربة باطنی برای همیشه باقی است و از نظر اسلام تجربة درونی یکی از منابع سهگانة معرفت (یعنی طبیعت، تاریخ و تجربة درونی) است."