چکیده:
در سده بیستم ،جهان پس از سپری کردن تجربیات بسیار تلخ ناشی از دو جنگ جهانی ویرانگر با تاسیس سازمان ملل متحد در 26 ژوئن سال 1945، گامی جدی به سوی تامین صلح و امنیت بین المللی برداشت. از جمله اقدامات سازمان ملل متحد، صدور بیانیه حقوق بشر در سال 1948 بود. مطابق با این بیانیه و براساس بند 3 ماده 1 منشور ملل متحد، همه کشورهای عضو سازمان ملل ملزم شدند در جهت تقویت احترام به حقوق بشر و آزادی های اساسی همه ملل و بدون هیچ گونه تبعیضی از لحاظ جنس، زبان و دین به همکاری بپردازند. براساس مواد 55 و 56 منشور، یکی از وظایف سازمان ملل، تشویق احترام جهانی و مؤثر حقوق بشر و آزادی های اساسی برای همه، بدون تبعیض از لحاظ جنس، زبان یا مذهب بوده و «کلیه دولت های عضو، متعهد به همکاری با آن سازمان شده اند.» گرچه حقوق بشر در سده اخیر از سوی سازمان ملل متحد و در سده های پیشین در امریکا و دیگر کشورهای اروپایی مطرح شد، براهین، شواهد و مستندات تاریخی بیانگر آن است که حقوق بشر ریشه در ادیان الاهی دارد و بویژه مهم ترین اصول آن به مثابه اصلی ترین حقوق طبیعی شامل: حق حیات، حق کرامت، حق تساوی آزادی مسئولانه و حق مساوات، در منابع و آموزه های دین مبین اسلام موجود می باشد. حقوق بشر در مفهوم غربی آن، تنها به معنای حقوقی است که انسان ها صرفا به دلیل انسان بودن از آن برخوردارند و سرشت دینی و الاهی بشر که ویژگی «از خدایی» بودن و «به سوی خدا» شدن و «استعداد برای نیل به کمال شایسته انسانی» داشتن را به همراه دارد، در این مفهوم به شدت نادیده انگاشته شده است. حقوق بشر غربی به دلیل مشتمل بودن بر آموزه های اومانیستی و سکولار و تأکید بر اندیشه «خویشتن مالکی»، «نادیده انگاشتن مبدا جهان هستی» و «لذت گرایی»، هویت واقعی انسان را نادیده گرفته و درنتیجه موضوع فضیلت و کرامت ارزشی انسان را که از مهم ترین تعالیم ادیان الاهی و بخصوص دین اسلام محسوب می شود، به گوشه انزوا رانده یا مورد تفسیرهای انحراف آمیز قرار داده است. این مقاله کوشیده است ضمن توصیف مبانی اومانیستی حقوق بشرغربی، به نقد این مبانی و چالش های پیش روی آن بپردازد.اینک مباحث مقاله را در دو بخش توصیف و تنقید پی می گیریم.
خلاصه ماشینی:
"ولی آیا بهراستی مقصود از این ویژگی چیست ؟ آیا همانگونه که در دایرهالمعارف آمده و کسانی مانند «جک دانلی» نیز بر آن تأکید ورزیدهاند، بدین معنا است که «حقوق بشر اندیشهای است که از سوی جهان به شکلی عام پذیرفته شده یا این چنین مقبول عام قلمداد شده است»؟[37] اگر پاسخ به این پرسش مثبت باشد، رفتار مجمع عمومی سازمان ملل متحد در صدور اعلامیه جهانی حقوق بشر در سال 1948، چنین قابل توجیه است که از نگاه این مجمع، حقوق بشر به لحاظ نظری، تایید جهانی دارد؛ زیرا هدف از آن، رعایت این حقوق درمورد تمام انسانها به طور یکسان و صرفنظر از اختلافات قومی، فرهنگی و دینی است.
[38] بهنظر میرسد که حقوق بشر گرچه به لحاظ درونمایه و محتوای مفاهیم خود، زمان و مکان نمی شناسد و ازاینرو باید جهانی و جهانشمول باشد، آیا همگام با کسانی که در آن تردید روا داشتهاند، اعلامیه جهانی حقوق بشر به راستی اعلامیهای جهانی به معنای دوم جهانی بودن است ؟ به نظر میآید همانگونه که برخی از محققان معتقدند، حقوقی که به نام حقوق بشر جهانی تشریح میشود، با رویکرد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعهای که از این حقوق تعریف به عمل میآورد، شکل میگیرد؛[39] بههمین دلیل است که هیچگاه در چارچوب یک تعریف عام و قابل پذیرش عمومی نمیگنجد و این خود موجب بروز یک معضل در نظام حقوق بینالملل شده است؛ زیرا لازمه جهانی بودن آن است که در این نظام حقوقی به همه فرهنگها توجه شده باشد یا دست کم قدر مشترک همه نظامهای حقوقی اخذ شده باشد؛ در غیر این صورت، نظام حقوقی مزبور به دلیل بی توجهی به فرهنگهای بومی و با ابتنای صرف بر فرهنگ، سنن و ارزشهای فلسفی ـ اخلاقی غربی نمیتواند و نباید جهانی تلقی شود."