خلاصه ماشینی:
"داستان افسانه بلیناس جادوگر و افسانه شیر سپید یال،یک اثر دو جلدی از«محمد رضا یوسفی»است که باید دید علت افسانه نامیدن آنها چه بوده است؟ در این اثر«یوسفی»با مدد از عناصر تاریخ باستان و چند ویژگی از ساختار افسانهها،رمانی خلق کرده است که سهم عناصر رئال تاریخی در آن،بیش از افسانه است.
آشناسازی در این داستان،در جلد اول بیشتر متعلق به پایانبندیهای فصول است و در جلد دوم، علاوه بر پایانبندیها در شرح وقایع آن نیز به چشم میخورد(برای مثال شرح سفری که به قصد یافتن«دارا»پیکر تراش صورت گرفته بود.
برای مثال اندیشهء ساختن کاخی به نام تخت جمشید،توسط فردی به نام«دارا»نه از نظر موقعیت زمانی با حقایق موافق است،نه اینکه نام این مکان در آن زمان چنین بوده؛مضافا اینکه این کاخ توسط یک نفر بنا نشده است محصول کاری گروهی است؛یا تاختن بابلیها در زمانی که دیگر ماد و بابل و پارس و همه تحت سلطه پادشاهی هخامنشیاند در فصل دوم معنا نمی دهد؛یا هفت دژ دیااکوکه در اصل،مقر پادشاهی بوده و مردم در آن سکنی نداشتهاند،بهگونهای در متن تصویر شده است که گویی کلیه آریانها در آن قلاع میزیستهاند و همچنین ورود آریانها به ایران به منطقه دماوند بوده،نه همدان و نزدیکی کوه الوند...
اولین مطلبی که باید به آن اشاره شود، تلخیصهای زمانی است که نویسنده به کار گرفته است؛جلد اول به وقایع مادها آن هم در زمان پادشاهی یک پادشاه(دیااکو)پرداخته،اما در جلد دوم،خواننده با پرشهای زمانی عظیمی روبهرو میشود،تا جایی که این پرشها به عوض شدن پادشاهی به پادشاهی دیگر بسنده نمیکند،بلکه دورهای به دورهای انتقال مییابد و این خواننده را سر درگم میکند."