خلاصه ماشینی:
"برای روشنتر شدن مطلب لازم است ابتدا به شالودهای که پایههای رویکرد تبارشناسی را تشکیل میدهد نگاهی بیندازیم، این شالوده را با فشردهترین بیان به صورت زیر میتوان تصویر کرد: همه ارگانیسمها تحت سیطره غریزهای هستند که معطوف به تولیدمثل گسترده خود است.
این نظریه برای اینکه به نظریهای برای جامعهشناسی کنش تبدیل شود کمبودهایی دارد؛یکی اینکه بحث نیچه درباره پیکر یا بدن به زمینه تاثیر گفتمان بر بدن پیوند نمیخورد بلکه اساسا به این مسئله مربوط است که چگونه بدن میتواند از گفتمان استفاده کند،دیگر اینکه وقتی ارزشهایی برای بدن کارکردی نداشته باشند نیچه آنها را به شکل جامعه ربط نمیدهد بلکه منحصرا به عنوان ارزشهای بردگان مشاهده میکند.
میل در نظریه دلوز چیزی نیست که از بیرون به پیکر یا بدن وارد شده باشد؛میل خود،یک نیروی مولد است (ص 140)؛میل چیزی است که اجتماع و-فراتر از آن -خود واقعیت را تولید کرده است؛میل چیزی است که در قالب آنچه دلوز و گاتاری آنها را مونتاژهای ماشینی میخوانند نگرشها و گفتمانها را شکل میدهد.
در نظریه هابز فرض بر این است که قدرت، ماهیتا خصومت با منافع فردی است که قدرت بر او اعمال میشود ولی از نظر دلوز و فوکو،قدرت لزوما زیانآور و در خصومت با منافع دیگران نیست؛در نظریه آنها قدرت مشتمل بر تمام شیوههایی است که افراد را قادر میسازد بر خود و دیگران عاملیت انجام دهند و تاثیر بگذارند بنابراین نمیتوانیم بگوییم که شکلی از قدرت،مثلا ساز و کارهای کنترل،بهتر از شکل دیگر است."