خلاصه ماشینی:
"از اینروست که توماس هابز(با ارائه نظریه قرارداد خود:به موجب این قرارداد،دین و تعیین آموزههای آن در اختیار دولت قرار میگیرد،تا نزاع بین انسانها در حوزهجامعه مدنی پایان یابد)،جان لاک(با طرح آزادی وجدان و ایمان)،اسپینوزا(با طرح این مسئله که باید از یکسو دولت آزادی عقیده و بیان را به رسمیت بشناسد و از سوی دیگر افراد از قوانینی که مشروعیت خود را نه از دین بلکه از حاکمیت دموکراتیک کسب کردهاند، پیروی کنند)9.
ژان ژاک روسو(با طرح حدود قدرت حاکمه و دین مدنی در چهارچوب نظریه قرارداد اجتماعی خود)،کانت (با ارائه 2 اصل آزادی اندیشه و خردورزی،تئوکراسی و حکومت کشیشان را که از دیدگاه او موجب حذف این دو اصل میشوند، به محک نقد میگذارد)،هگل جوان(به عقیده وثیق،هگل در زمانیکه در سالهای 1793 تا 1796 در سوئیس زندگی میکرده از جدایی دولت و دین در دستنوشتهای موسوم به«مثبتگرایی دین مسیح»،حمایت میکند اما پس از این دوره به وحدت بین دولت و کلیسا روی میآورد و از آن حمایت میکند)و مارکس (در نقد دیدگاههای برونو باوئر در کتاب«مسئله یهود»،مارکس رساله«درباره مسئله یهود»را مینویسد و در آن عقیده باوئر را که میگفت دین آزادی را از یهودیان گرفته است و به این دلیل باید از صحنه اجتماع حذف شود را رد میکند).
اگر غیر از این باشد مثلا وقتی که معلم دارد نظریه تکامل داروین را تدریس میکند،ممکن است موجب اختلافات و بحثهای شدید بین طرفداران ادیان توحیدی و غیر توحیدی و کسانیکه به هیچ دینی اعتقاد ندارند شود؛وضعیتی که با یکی از اصول دموکراسی که همانا اصل«تساهل و مدارا»است در تضاد قرار میگیرد زیر افراد در چنین شرایطی،تاب تحمل اعتقادات یکدیگر را ندارند و با مرزبندی بین خود و دیگران،در کار آموزش اختلال ایجاد میکنند."