خلاصه ماشینی:
"(گفتار هفتاد و دوم،ص 260) نارکاتسی حتی پا را فراتر مینهد،وی در جای جای فغاننامه خود،از کتاب مقدس به فلسفه قدیم گریز میزند و تضادهای درونی انسان را به آفرینش و سرشت ازلی او نسبت میدهد و در حالی که برای تمامی گنهکاران که بدون آمادگی و بیهیچ امید رستگاری،چراغ عمرشان خاموش شده است،طلب آمرزش میکند،چنین میسراید: ''ای خدای مهربان!با تمنای من آنان را به یادآور و مرا مؤید دار،چرا که تو با اعجاز عظیم و سهمگین خویش وجود ما را از عناصر متضاد سرشتی،از سنگین و سبک،از سرد و آتشین و بر ماست تا با آشتی دادن اضداد به توازنی کامل دست یابیم،تا به تقوای این قانون،به کمک عنصر بالنده،اوج گیریم،تا تاج پیروزی نصیبمان شود.
(گفتار هفتاد و هشتم،ص 274) خدا،انسان،شیطان:چنانکه دیدیم،ماهیت انسان در فغاننامه از سویی سرشت الهی دارد و از سوی دیگر سرشت شیطانی؛و اما سرشت سومی هم برای انسان مطرح میشود که بر همان عناصر چهارگانه متضاد استوار است و فضیلت آدمی در ایجاد تعادل بین آنهاست،اما نارکاتسی، به محبت بیکران خداوند به انسان و خشم بیاغماض او نسبت به شیطان امید بسته است و همین محبت و عشق به انسان،محکومیت او را نسبت به شیطان دو چندان میکند: ''ولیکن کلام عیسی مسیح،به حق،بیشتر در محکومیت من است تا در محکومیت شیطان، پدر ازلی شر،چرا که او از برای ابطال اعمال وی البته لازمه سخن گفتن مستقیم فرد با خداوند است؛اما نارکاتسی یک هدف صرفا شخصی را دنبال نمیکند،بلکه برعکس،او خود را مسؤول اعمال و رفتار همه انسانها میداند و برای همه آنها دست نیایش به سوی پروردگار برمیافرازد."