چکیده:
مقاله حاضر متشکل از سه بخش اصلی است.در بخش نخست با بهرهگیری از شماری از تفکیکهای فلسفی،منطقی و تجربی،دیدگاههای پوزیتویستی و هرمنیوتیستی درباره علم و فناوری که طی دو قرن اخیر از دامنه تاثیر زیادی برخوردار بودهاند مورد نقادی قرار میگیرند. در بخش دوم با استفاده از نتایج بدست آمده در نخستین بخش به توضیح این نکته پرداخته میشود که علم و فناوری علیرغم ارتباط بسیار نزدیکی که با یکدیگر دارند از جهات مهمی از هم متمایزند. در سومین و آخرین بخش مقاله با ارائه توضیحات بیشتر درباره شباهتها و تفاوتهای علوم انسانی و اجتماعی با علوم فیزیکی و زیستی بر این نکته تاکید میشود که علوم انسانی و اجتماعی دارای خصلتی دوگانهاند:این علوم از یکسو"علم"محسوب میشود و از سوی دیگر"فناوری"به شمار میآید.این خصلت دوگانه موجب میشود که امکان عام تولید فناورهای انسانی-اجتماعی بومی و حتی دینی موجود باشد اما این نکته در عین حال در بردارنده دو نتیجه بسیار مهم است.نخست آنکه"علم دینی"یا "علم بومی"مفاهیمی سازگار نیستند.دیگر آنکه استفاده از امکان عام تولید "فناوری انسانی-اجتماعی بومی و یا احیانا دینی"به منظور دستیابی به محصولات و فرآوردههای خاص،نیازمند شناخت دقیق از ظرفیتها و استعدادهای محیطها و زمینههای معین است و در غیاب این درک دقیق این احتمال قوت مییابد که کوششهایی که در این قلمرو صورت میگیرد و سرمایهگذاریهایی که به انجام میرسد،ضایع و تباه گردد و یا نتایج نامطلوب و خلاف انتظار ببار آورد.
خلاصه ماشینی:
""همدلانهاندیشی"5یا به عبارت دیگر"بازآفرینی"6فرایندهای ذهنی کنشگران که در مدلهای متکی به"فهم"(شناخت تفهیمی)از سوی قائلان به تفکیک علوم انسانی و اجتماعی از علوم طبیعی و زیستی مورد تاکید قرار میگیرد و ادعا میشود که با درک علل در علم طبیعی تفاوت دارد،نوعی تمنای محال(پوپر 1385 فصول 7 و 8) رئالیستهای عقلگرای نقاد همچنین توضیح میدهند که تفاوتی که تفکیکگرایان میان علوم انسانی و اجتماعی و علوم زیستی و طبیعی از حیث عدم امکان اجرای آزمایش سامان یافته در اولی و اجرای مکرر آنها در دومی ذکر کردهاند،دقیق نیست و به همین اعتبار این نکته نیز نمیتواند فارق این دو دسته از علوم باشد.
ریاحی و همکاران در بخش دیگری از مقاله خود که مقدمه قولی است که در بالا نقل شد و به یک اعتبار بنیان فلسفی دعویی است که در باب امکان و حتی"وجوب علم دینی"مطرح میکنند با اشاره به این نکته که موجودات با تواناییهای ادراکی مختلف میتوانند جنبههایی از واقعیت را شناسایی کنند که برای دیگر موجوداتی که فاقد آن هستند مقدور نیست، به شکل استفهام ایجابی پرسیدهاند:"آیا نمیتوان گفت که چنین افرادی [یعنی کسانی که از تواناییهای ادراکی و حسی بیشتری برخوردارند]اجسام و بهطور کلی عالم را متفاوت از ما میبینند و ادراک میکنند و علوم آنها با علوم امروز ما تفاوت خواند داشت؟" پاسخ این پرسش با توجه به نکاتی که در بالا ذکر شد روشن است."