چکیده:
تدرابرگر،در نظریه محرومیت نسبی خود بر این باور است که چنانچه در راه دستیابی افراد به اهداف و خواستههایشان مانعی ایجاد شود؛آنان دچار محرومیت نسبی شده و نتیجه طبیعی و زیستی این وضع،آسیب رساندن به منبع محرومیت است.بدین ترتیب،محرومیت نسبی نتیجه تفاوت درکشده میان انتظارات ارزشی (خواستهها)و تواناییهای ارزشی(داشتههای)افراد است.اما چگونه میتوان به متغیر روانی محرومیت نسبی دست یافت؟در پاسخ به این پرسش و در پردازش نظریهء محرومیت نسبی،گر،خود ضمن اشاره به ذهنی بودن این متغیر در مثالهای یکه برای آن ارایه میکند؛به متغیرهای کلان و ساختاری اشاره دارد. مقاله حاضر میکوشد ضمن اشاره به این پارادکس،نشان دهد که برای بررسی محرومیت نسبی باید به ذهنیات افراد رجوع نمود.ضمن اینکه بررسی تواناییهای ارزشی نیز که گمان میرود وضعیتی عینی باشد،با توجه به تأکیدات نظریه و مشکلات بعدی مترتب بر نگاه ساختاری به آن،با رجوع به ذهنیات بازیگران خشونت جمعی،امکانپذیر است.بر این اساس تأکید میگردد که برای بررسی محرومیت نسبی میبایست هم انتظارات ارزشی(خواستهها و بایدهای)افراد و هم تواناییهای ارزشی(داشتهها و هستهای)آنها را در ذهنیات آنان جستجو کرد.
In his relative deprivation theory، Ted Robert Gurr is on the belief that if any obstacle is created to the way of the people’s achievement of their objectives and demands، they will become subject to relative deprivation and the natural and biological outcome of such a situation is to harm the source of the deprivation. Thus، relative deprivation is the result of the interval understood by the people as existing between their value expectations (demands) and value capabilities (belongings). But how can we achieve the psychological variable in relative deprivation? To answer this question and to assess the relative deprivation theory، Gurr describes this variable as mental in the cases he presents، and furthermore، he refers to the grand and structural variables.
Noting this paradox، this article tries to demonstrate that in order to scrutinize relative deprivation، one should explore the people’s mentalities. It should also be mentioned that the study of value capabilities، which is supposed to be conducted in an objective situation، is possible by referring to the mentalities of the actors of collective violence، considering the theory’s focus and subsequent problems arising from its structural outlook. On this basis، it is stressed that in order to evaluate relative deprivation، both the people’s value expectations (demands and oughts to) and their value capabilities (belongings and beings) have to be sought in their mentalities.
خلاصه ماشینی:
کدام شرایط اجتماعی بر حجم و شکل و درنتیجه پیامدهای خشونت تأثیر میگذارد؟4 بدین منظور گر در نظریه خود که معروف به محرومیت نسبی است میکوشد ابتدا به چگونگی ایجاد محرومیت نسبی(منبع نارضایتی)در افراد اشاره کرده و سپس نشان دهد که چگونه این وضعیت ذهنی-روانی،تحت تأثیر متغیرهای اجتماعی از حالت ذهنی خارج شده و در شکل خشونت سیاسی(وضعیتی عینی)نمایان میگردد.
91 خواننده زیرک،احتمالا پس از مقایسه تعاریف محرومیت نسبی و انتظارات و تواناییهای ارزشی با چگونگی حصول به آنها(که در چند سطر قبل از قول رابت گر به آنها اشاره شد)به تناقضی که در کار گر وجود دارد پی برده است چرا که گر از یک سو محرومیت نسبی را وضعیتی ذهنی میداند و از سوی دیگر برای بررسی آن به متغیرهای کلان و ساختاری متوسل میشود.
براساس تعریف محرومیت نسبی یعنی تفاوت درکشده میان انتظارات ارزشی افراد(آنچه باید باشد)و تواناییهای ارزشی آنها(آنچه تصور میشود هست)به منظور دستیابی به محرومیت،لازم است ابتدا ارزشهای جامعه را مشخص نمود و سپس به داشتههای آن رسید.
«موقعیتهای ارزشی مکتسبه یک گروه ممکن است با توجه به انتظارات ارزشی آنها بسیار اندک باشد اما اگر تصور شود که پتانسیل زیاد است محرومیت تصورشده و جلوههای نارضایتی به همان میزان اندک خواهد بود.
ب. توجه به ذهنیات بازیگران انقلاب؛مبنای تعیین محرومیت نسبی تاکنون مشخص شد که محرومیت نسبی یک وضعیت ذهنی و روانی است که تحت تاثیر اختلاف درکشده میان دو متغیر دیگر یعنی انتظارات ارزشی و تواناییهای ارزشی قرار دارد.
Gurr,Ted Robert,"Psychological factors in civil violenc",World Politics,No 20,1968,pp.