چکیده:
مقالهی حاضر به منور بررسی مفاهیم متنوع و گوناگون کلمهی آزادی و هم خانوادههای آن در ادبیات فارسی نوشته شده و نگارنده پس از ریشه شناسی واژهی آزاد و ارایهی معنای اصلی آن،به بررسی کاربردهای گوناگون این واژه در آثار ادبی زبان فارسی پرداخته و با طبقهبندی شواهد متعدد در گروههای معدود،مفهوم فرهنگی این واژه را تبیین نموده است. روش تحقیق در این مقاله سندکاوی است و با استفاده از روش تحلیل محتوا به توصیف و تحلیل نتایج به دست آمده،اقدام شده است. براساس شواهد موجود،آزاده به خانوادههای اصیل ایرانی گفته میشده. آزادگان دارای ویژگیهای اخلاقی،جهان بینی و آرمانهای خاصی بودهاند. در ایران باستان آزادگی دارای شیوه و سلوکی شناخته شده و سازمان یافته بوده و تنها کسانی را که دارای هنجارها و باورهای خاصی بودهاند،آزاده میخواندهاند.
خلاصه ماشینی:
"(دیوان کلیم همدانی،ص 464)آزدگان در بند جمع مال نیستند«آزادگی»و بیثمری جامهی فتح است چون سرو چرا از ثمر آزاد نگردیم
(دیوان طالب آملی،ص 289/593/451)بستگی کفر است در آیین ما«آزادگان» میشود زنار اگر احرام میبندیم ما طوق قمری حلقهی بیرون در شد سرو را گردن«آزادگان»بار سلاسل برنداشت
(دیوان روشن اردستانی،ص 633)عندلیب،آنچه به جز دوست بود بار دل است به که چون سرو شوی از همه عالم آزاد
(دیوان حزین لاهیجی،ص 413) آزادگان در بند جهان نیستندز«آزادگی»هرکه یابد نشان تعلق نگیرد به این خاکدان
آزاد کسی است که به هیچ چیز این جهان دلبستگی نداشته باشد:از این قرار:مرحبا قومی که داد بندگی را دادهاند «ترک دنیا»گفتهاند و از همه آزادهاند
(دیوان نزاری قهستانی،ج 2،ص 551)دست کوته کن چو خواجو از«جهان»آزادهوار سرو تا کوتاه دستی پیشه کرد آزاده است
(دیوان آشفته شیرازی،ص 905) آزادگان از هر دو جهان فارغندمطلب آزادگان دست از دو عالم شستن است همچو سرو از گلستان مالب جویی بس است
(دیوان حزین لاهیجی،ص 012)آزادگان از مردم زمانه دوری میگزینندتا ز کار خلق آزاد آمدم در میان صد بلا شاد آمدم
(دیوان انوری،ص 458)ملامت بیهده است آزادگان را بر سر کویت کسی کان روی بیند از بلا آزاد کی ماند
گاهی به عدم آن پژمرده،و سرو را هیچ ازین نیست و همه وقتی خوش است و این است
(دیوان فروغی بستامی،ص 991)آزادگی موجب سرفرازی استخواجو اگر عاشقی از همه آزاد باش ز انکه به«آزادگی»سرو بود سرافراز
مرا در حلقهی آزادگان این سرافرازی بس که با بیحاصلی چون سرو خود را تازهرو دارم مشکل است از مردم«آزاده»دل برداشتن از صنوبر کی به افشاندن فتد دل بر زمین "