خلاصه ماشینی:
"اما از ترجمه تفسیر طبری که میانه قرن چهارم انجام شده،میتوان به عنوان کتابی که دارای زبان ویژه و در عین حال متعلق به حوزه زبانی ویژه است صحبت کرد،به دلیل اینکه ترجمه تفسیر طبری و هفت نفری که برای این کار انتخاب شده بودند که طبعا باید از بزرگان دین در آن روزگار بوده باشند و آشنا با مسائل قرآنی، اینها کسانی بودند که از زبان حوزه خودشان در برابرگذاری استفاده کردند.
طبعا،چنانکه مجموعه ترجمه نشان میدهد،باید ماوراءالنهری باشند،منتهی همانطور که شما اشاره کردید،شماری از این لهجهها مثل امروز که در حوزه مازندران و گیلان در فاصلههای نزدیک هم لهجهها خیلی متفاوت است،در آن دوره هم به همین شکل بوده است و مثلا تفاوت زبان فرغانه با بخارا یا سمرقند یا کش یا نخشب و بقیه قابل توجه است و اختلافات واژگانی بین اینها بوده،منتهی به نظر میآید که در مجموع نحو فارسی در نظر گرفته شده،ولی واژههای سغدی،بلخی،خوارزمی و احتمالا سکایی(واژههایی که مربوط به گروه شرقی زبانهای ایرانی هستند)،در تفسیر طبری خیلی فراوان دیده میشود.
اگر بخواهیم از ارزش ملی و میهنی اینها بگوئیم،به عقیده من ترجمههای قرآن را میتوان یک سو قرار داد و بقیه متون فارسی را سوی دیگر،چون ترجمههای قران در برابر واژههای قرآن بودهاند و از نظر تقابل واژهگذاری بسیار دقت و وسواس در کاربرد آنها شده است و تلاش شده تا برابرهای واژههای قرآنی را در زبان فارسی بسیار نزدیک انتخاب کنند که این امر برای نوشتن فرهنگ فارسی از نیازهای نخستین است مجموعه ترجمههای قرآن یک سند بسیار گرانبها است متاسفانه در اغلب فرهنگهایی که نوشته میشود کوچکترین توجهی به این برابرگذاری و این حجم بزرگ واژهها نمیشود."