چکیده:
سید حسین نصر،یکی از طرفداران حکمت خالده است که با نقد دنیای متجدد، میکوشد معرفت قدسی را جایگزین مدرنیسم سازد.از نظر وی،«خالده»معرفتی است که درون همه ادیان و سنتها وجود دارد.لازمهء سنتگروی،اعتقاد به یک امر قدسی است که نهتنها مرجعت فکری انسانهاست که در رفتار آنها نیز تجلی مییابد.معرفتشناسی نصر،معرفتی است مبتنی بر عقل شهودی و نه عقل استدلالی. فعلیت عقل شهودی نیز با وحی است،نه علوم اکتسابی.معرفت قدسی برای آدمی، آزادیبخش است؛زیرا که همهء وجود او را دربرمیگیرد.ریشه این معرفت قدسی نیز در انسانشناسی نصر نهفته است که انسان را موجودی حامل امر قدسی میداند. به باور وی آنگاه که آدمی در بهشت برین بود،از این معرفت قدسی برخوردار بود، ولی با هبوط به دنیا،آن معرفت را از دست داد.نتیجه این هبوط آن شد که آدمی اشیاء را در حالت غربت و انفصلا میبینید؛نه وحدانی و در ارتباط با حق. برخلاف دیدگاه نصر،در دورهء جدید،این انسانشناسی تغییر یافته است و معرفت پارهپارهای از انسان عرضه یمشود.باید ریشهء ضعفهای انسانشناسی جدید را در بیتوجهی به معرفت قدسی و نگاه کمیتگرایانه به انسان و جهان دانست. قداستزدایی از معرفت و پیدایش علم جدید سبب شد ساحت ذوقی وجود انسان به فراموشی سپرده شود و آدمی از مرکز کلی وجود جدا گردد.
Seyyed Hosein Nasr is one of the advocates of Philosophia perennis. Criticizing modernity، he tries to substitute modernism with the holy knowledge. He believes that perennis is a knowledge present in all religions and traditions. The result of traditionalism is to believe a holy matter which is not only the reflecting authority of human being but is also manifested in their deeds. Anthropology of Nasr is based on intuition intelligence not based on reasoning intelligence. And intuition intelligence becomes actual by revelation not acquired sciences. The holy knowledge makes human being free because it includes his whole being. The root of this holy knowledge can be found in the anthropology of Nasr which considers human as a being that carries a holy matter. At the time when Adam was in heaven، he had this holy knowledge but by his descent to this world، he lost it. The result of this descent is that human being doesn’t see objects with his conscience and in relation with The Truth، rather he sees them in a strange and departed state.
In contrast with Nasr، this anthropology is changed in the modern times and portioned knowledge of human is being presented. The origin of modern anthropology's weaknesses is that they neglect the holy knowledge and have a quantifying look at human being and the world. Eliminating the holiness of knowledge and formation of the new sciences has resulted in neglecting the tasting field of human's existence and becoming separated from the main source of existence.
خلاصه ماشینی:
"ریشه این معرفت قدسی نیز در انسانشناسی نصر نهفته است که انسان را موجودی حامل امر قدسی میداند.
معرفت قدسی،عین متعلق شناسایی است و متعلق آن نیز ذات قدسی یا جوهر برین است که«هم مبدأ همهء اجزای تشکیلدهندهء عالم عینی است و هم مبدأ آن،نفس برین است که در مرکز آگاهی بشری نورافشان است و ارتباطش با قوه عاقله،همانند ارتباط خورشید با پرتوها خود است(همان:ص 13).
در دورهء جدید منطق و ریاضی«به قدری از اهتمام به امر قدسی فاصله گرفتهاند که از این پس،به منزلهء ابزارهای اساسی برای دنیوی کردن و ناسوتی کردن نفس عمل و فرایند شناخت به کار میروند(همان:ص 33).
در تحلیل عالم متجدد،نصر به اومانیسم توجه خاصی دارد؛زیرا اومانیسم دورهء رنسانس انسانی را پدید آورد که خود را محور هستی تلقی کرد و رابطهء خود را با نظام الاهی یا سلسلهمراتب قدسی گسست و همین امر تفاوت انسان در عرفان اسلامی را با انسان مدرن نشان میدهد.
ج)نگرش معنوی و روحانی به طبیعت؛ د)احیای مجدد علوم سنتی و کشف دوبارهء معنای حقیقی نمادگرایی و آموزش آن به گونهای که انسان جدید در«فهم زبان این نمادگرایی به همان شیوهای که در فهم زبانهای منطق و ریاضیات آموزش دیده و مجرب شده است مهارت پیدا کند(همان:ص 771).
انسان امروزی که این معرفت را از دست داده است،نهتنها فطرت خود را فراموش کرده،بلکه از درک عمیق هستی نیز ناتوان شده است؛یعنی با از دست دادن علم فرجامین به حق یا عرفان نهفته در قلب هر سنت تمامعیار،به عالم و آدم نگاه سطحی و کمی دارد."