خلاصه ماشینی:
"اگر کائنات خردمند این نهاد را نمی داشتند, از تفکر و اندیشیدن بی بهره بودند و در آن صورت, نه چیزی به نام دانش کلی یا فلسفه وجود می داشت و نه هرگز چیزی به نام علم تجربی و دانش, پدید می آمد; زیرا خاستگاه دانش, این بخش از کائن خردمند است که در گذشته به آن ناطق یا متفکر و یا اندیشمند گفته می شد و البته, برای این که مسائل ذهنی و یا مسائل علم النفسی خاص یا روان شناختی خاص پیش نیاید و خودهنجار بودن این دستگاه مشخص شود, بهتر است به عنوان (عقل همگانی) مطرح شود; عقل همگانی ای که از هرگونه شرایط ذهنی و موقعیت های زیست محیطی, موقعیت های روان شناخت یی و تحمیلی که از سوی انگیزه ها بر انسان وارد می شود, آزاد شود.
ارسطو به آنها گفت: بنابراین شما هنوز منطق را درک نکرده اید; در دوره دوم, باز همین مسئله تکرار شد و شاگردان دوباره بازگشتند و گفتند که شماری از قواعد منطق را در میان مردم مشاهده کرده اند, ارسطو بازهم به آنها گفت که هنوز هم به درک درستی از منطق دست نیافته اید; در دوره سوم آموزش منطق, شاگردان بازگشتند و گفتند که گویا همه مردم بر طبق همین منطق که آموزش دیده ایم, سخن می گویند; به این معنا که تمام گفت و گوهای مردم و نقض و ابرام آنها بر اساس منطق است, تنها به این دلیل که منطق یک نظریه نیست; بلکه یک انضباط عقلی در سنخ عقل است و فرآیندهای فکری بشر, بر اساس آن انضباط انجام می شوند; گرچه استفاده از این انضباط, گاه در تطبیق به خطا دچار می شود و گاه نیز انگیزه ها در آن دخالت می کنند و بخش مغالطه ها و مشاغبه ها, در منطق, برای رفع و دفع همین خطاها طرح و تدوین شده است."