خلاصه ماشینی:
"چشم بیستارهات:چشمهساز آفتاب جسم پارهپارهات:ز خمنامهء غدیر در رگ تو میزند،کوچهکوچه نبض باغ از دم تو میکشد مرغ آرزو صفیر با تو هر سبد نسیم،کوله باری از بهار بی تو این هوا عفن،بی تو این زمین کویر آیههای انقلاب در تو ظاهرند و بس شرح هر اشارهای،بازگشت هر ضمیر دست و پا جدا شدی،پر زدی رها شدی وای من اسیر دل،وای این دل اسیر سید ابو القاسم حسینی طراوت ای هجوم ابرهای ناگزیر روی ماسههای تشنهء کویر من پر از عطش پر از نیایشم دست عاجزانهء مرا بگیر باز هم شکسته بال نازکم در هجوم تیرهای این مسیر قصد من عبور از زمان نبود له شدم به پای خاطرات پیر خطرات فصلهای بیتپش هفتهها و«روزهای ناگزیر» داد میزنم اگرچه در سکوت رود میشوم اگرچه در کویر تا ببینمت دوباره پرتپش تا ببینیام دوباره دلپذیر مهدی چناری گریوههای حضوری سبز شکست سوز دل خورشید،دوباره بغض زمستان را برید مادر فروردین قبای سبز درختان را عجیب در تپش صحرا،سرابهای جنون گل کرد و چشمهای عطش خواندند،دو دست خک بیابان را دوید خاطرهء باران،به قلب مردهء صحراها زمین ز ریشه ترک برداشت و خواند مادر طوفان را کجاست او که بسازد باز در این توهم گندمزار ز قصههای اساطیری،وجود مردهء انسان را خلوص زمزم چشمانش،در این زمانه کند تطهیر ز سینههای سراسر عشق،خطا و پستی و نقصان را و باز در تب یک میلاد،زمین به وسوسه میآید گریوههای حضوری سبز،شکسته وحشت هذیان را نیره السادات هاشمی ساحل امید ای تمام من!"