خلاصه ماشینی:
"مشفق کاشانی یک چمن داغ دیروز اگر سوخت ای دوست،غم برگ و بار من تو امروز میآید از باغ،بوی بهار من و تو آنجا در آن برزخ سرد،در کوچههای غم و درد غیر از شب آیا چه میدید،چشمان تار من و تو دیروز در غربت باغ،من بودم و یک چمن داغ امروز خورشید در دشت،آیینهدار من و تو غرق غبارم و غربت،با من بیا سمت باران صد جویبار است اینجا،در انتظار من تو این فصل،فصل من و توست،فصل شکوفایی ما برخیز با گل بخوانیم،اینک بهار من و تو با این نسیم سحرخیز،برخیز اگر جان سپردیم در باغ میماند ای دوست،گل،یادگار من و تو چون رود امیدوارم،بیتابم و بیقرارم من میروم سوی دریا،جان قرار من و تو سلمان هراتی (به تصویر صفحه مراجعه شود) کیست؟ یا رب!دل کیست در دهان-میگوید؟ حرف دل ما،به صد زبان میگوید آنی که مراد توست،آن میخواهد آنی که مراد ماست،آن میگوید!"