خلاصه ماشینی:
و چون پدیدهء بیسوادی در طول سالهای متمادی در گروه افراد بزرگسال ثابت مانده بود،رفتهرفته این توهم پیش آمده بود که بیسوادی به عنوان یک بیماری یا آفت خاص بزرگسالان دارای یک زمینهء مستقل نشو و نماست که باید با آن مبارزه کرد و در همین جهت«تعلیمات اکابر»کمکم به صورت یک نظام آموزشی مستقل،که ارتباط چندانی با نظام آموزشی عادی خردسالان نداشت،شکل گرفته بود و در محدودهء همین طرز فکر عنوان«سوادآموزی»در مورد آموزش ابتدایی خردسالان،که در قالب نظام عادی آموزشی صورت میگرفت،محملی نمییافت.
ولی،پس از پایان جنگ جهانی دوم،مسئلهء مبارزه با بیسوادی رفتهرفته ابعاد تازهای یافت و اذهان،در مورد این بیماری،از جنبهء درمانی بیشتر متوجه جنبهء پیشگیری شد؛زیرا که سوادآموزی نه به صورت یک امر صرفا عاطفی و انسانی،بلکه به صورت یک«ضرورت»درآمده بود:ضرورت برای پیشرفت و نه تنها پیشرفت انفرادی،بلکه برای توسعهء اقتصادی و اجتماعی که به نوبهء خود پیشرفتهای فردی را هم میبایست امکانپذیر سازد.
بهطور کلی،طی دههء 1970-1960 ناکامی بسیاری از کشورهای در حال رشد برای تحقق پنج درصد افزایش متوسط درآمد سرانه در سال،از یک طرف،و پژوهشهای اقتصادی و اجتماعی از طرف دیگر به تدریج نشان میداد که برنامههای توسعهء اقتصادی در کشورهایی بیشتر اثربخش است که از امکانات آموزشی مناسبتری برخوردارند،و برعکس،کشورهایی که با وجود منابع طبیعی و انسانی فراوان توسعه نمییافتند،آنهایی بودند که امکانات آموزشی نارسایی داشتند.
تصویب قانون سپاه دانش در سال 1341 به منزلهء شروع مرحلهء نوینی بود در امر مبارزه با بیسوادی و نه فقط در مورد«اکابر»به عنوان یک«کار خیر»،بلکه در مورد تعمیم سریع و ضربهای آموزش ابتدایی بهویژه در روستاهای کشور که بار محرومیت از آموزش را بهطور سنتی بسیار بیش از مناطق شهری به دوش داشتند.