چکیده:
این نوشتار به دنبال پاسخی برای توسعهنیافتگی منطقه خاورمیانه است. آقایاسماعیلی معتقدند که منطقه خاورمیانه هم به لحاظ سیاسی عقبمانده میباشد ودموکراسی و نهادهای مدنی در آن شکل نگرفته و هم از نظر اقتصادی با عدم توسعهیافتگیمواجه است. نویسنده در بررسی علل و عوامل مسائل فوق ابتدا بحث بنیادگرایی و اسلام رامطرح مینماید و اعتقاد دارد اسلام خود یکی از موانع توسعه میباشد.
خلاصه ماشینی:
پس از یازده سپتامبر وحملات تروریستی در اسپانیا و انگلیس بود، که غرب متوجه شد آنچه در خاورمیانه میگذرد، دیگر تنها مسأله مردمان این سرزمینها نیست، بلکه تهدیدی علیه صلح، امنیت ودموکراسی در سراسر جهان است.
اسلام سیاسی در رادیکالترین شکل تعصبآلود آن که به بنیادگرایی دینی پهلو میزند،ضمن اعلام دشمنی با مدرنیته و نهادهای آن، مدل توسعه اسلامی براساس آموزهها و احکامدینی را مطرح میکند، در این معنا توسعه اصلا از معنا و مفهومی که در پروسه مدرنیته یافته است، تهی میشود و سمت و سویی دیگر مییابد.
به نظر برخی روشنفکران سکولار نه تنها اسلامدموکراتیک و دموکراسی اسلامی ممتنع است (که این دومی به عقیده نگارنده نیز قطعا ممتنعاست) اساسا مسلمان دموکرات و پایبند به حقوق بشر هم نمیتواند وجود داشته باشد!
روشنفکران و نخبگان سیاسی در خاورمیانه اگر دموکراسی میخواهند، اگر از یک نظامحقوقی سکولار مبتنی بر قواعد حقوق بشر دفاع میکنند و اگر مایلند کشورهایشان از چرخهمعیوب عقبماندگی و استبداد رها شود باید بر یک مسأله اجماع کنند: اصلاحات اقتصادی.
وی یکی از عوامل توسعهنیافتگی را وجود جنبش «بنیادگرایی» در خاورمیانهمیداند و معتقد است که «انقلاب اسلامی ایران نیز نوعی بنیادگرایی است و در نتیجهمانعی برای توسعهیافتگی» پیرامون مطلب فوق باید از دو منظر بحث کرد.
پیرامون نقش انقلاب اسلامیدر عرصه توسعه نیز باید گفت اگر چه وجود مشکلات در ایران قابل انکار نیست و برخی ازآنها ریشه بینالمللی و جهانی دارد، اما پیشرفتهای ایران اسلامی بعد از انقلاب نیزشگفتی همگان را برانگیخته است.