چکیده:
اندیشه موسوم به فرامدرن،پیش و بیش از آنکه به تبیین مقولاتی چون آزادی،برابری و عرفان نیازمند باشد،باید تکلیف خود را با مقولات بنیادین فلسفی و انسانشناسی یکسره کند. د)نقد انگارهء غرب از دین و ایمان و بازگرداندن آن به جایگاه حقیقی خویش میتواند دریچهء دیگری برای سامان دادن به نظام فکری ناب و نوین باشد.نویسنده محترم گام نخست در این راه را به درستی برداشته و از دشواریهای نگرش مدرن نسبت به دین و دیانت خبر داده است؛اما در آن جا که به نظریه بدیل اشاره میکند،مفهوم دین را چنان عام و گسترده میگیرد که حتی مارکسیسم را نیز میتوان در آن گنجاند.نویسنده،دین را نوعی تفسیر و کنش ادراکی و روحی انسان با جهان تعریف میکند و دین را به عنوان مجموعه خاص مناسکی و نهاد اجتماعی مشمول احکام جامعه شناختی و تاریخی میداند. باید یادآور شد که این نگاره از دین دقیقا همان چیزی است که مدرنیته در دو سدهء گذشته تبلیغ کرده و نویسنده در همین مقاله از آن به عنوان ایمانی که ابژه عقل است انتقاد کرده است. هـ)ایشان دیدگاه فرامدرن را که قرار است به همه پرسشهای بازگفته و بر جای مانده پاسخ گوید،به مرحوم شریعتی باز میگرداند.تمسک روشنفکران چپ دینی به شریعتی در سالهای اخیر،بیشتر نشان از فاصلهگیری از روشنفکران لیبرال(طرفداران نهضت آزادی و دکتر سروش)دارد و از این جهت شریعتی میتواند نماد و نشانهای برای اصلاح طلبان چپگرا باشد.اما حقیقت آن است که نه نیازها و شرایط اجتماعی و فرهنگی زمان شریعتی با عصر کنونی قابل مقایسه است و نه درونمایه آثارش بازگوی یک طرح روشن و مثبت برای حل معضلات کنونی است.بازماندن روشنفکران چپ در چارچوب طرح شریعتی،احتمالا در آینده مشکلا نظری و عملی جدیی را فراروی آنان قرار خواهد داد.به نظر میرسد که آقای آقا جری و همفکرانشان باید به اندیشه امام 1 و انقلاب اسلامی که کلیه پارادایمهای روشنفکری در سده گذشته را دچار تحول و تزلزل ساخت،بازگشته، در مبانی آن بیشتر تأمل کنند. 4.آنچه ایشان درباره آینده جهان باز گفته است،نکاتی درخور تأمل دارد.بررسی این مسأله را به مقاله«آیا جهان به سمت سوسیالیسم حرکت میکند؟»1و مباحث پیرامون آن وامیگذاریم. نه با نوسازی آن برای زیست امروزی سر ناسازگاری دارد.همه نکته در این جاست که کدام مؤلفهها را باید بازسازی کرد و در این بازسازی چگونه و از چه عناصری باید بهره گرفت.نویسنده هیچ طرح روشنی برای این فرایند نوسازی مطرح نکرده است. 3.نکته مثبت در این مقاله،پرهیز از تحلیلهای سادهانگارانه نوگرایان نسبت به ماهیت مدرنیته و تمدن جدید غرب و توجه به مبانی فلسفی این پدیده اجتماعی است.با آنکه ایشان سعی کرده است در مقام نقد مدرنیته از دیدگاههای مکتب انتقادی،اگزیستانسیالیسم و پستمدرنیسم فراتر رود و از یک پایگاه دینی و اسلامی به این مقوله نظر افکند،اما به دلیل فقدان پایههای مستقل ایدئولوژیک،در مجموع در همان سطح بازمانده است و مطالب ایشان بیشتر به آمیزهای از آرا و اندیشههای مکاتب فوق میماند تا طرح و نظریه روشنی که از ایشان به عنوان یک روشنفکر مسلمان انتظار میرود.عناصر اصلی اندیشه نویسنده که از آن به«فرامدرن»تعبیر میکند و آن را طراحی تازه در مقابل اندیشههای فوق میداند، به شرح زیر است: الف)ایشان با نقد اندیشه اومانیستی غرب،معتقد است که در کنار حقوق بشر باید از تکالیف و مسؤولیتهای انسان نیز سخن گفت و به جای اصل سود،به اصل مصلحت عمومی پناه برد.اما باید گفت که دو مقوله«تکلیف»و«مصلحت عمومی»اگر بخواهد در چارچوب انسانشناسی و عقل مدرن تعریف شود(چنانکه فیلسوفان غرب از عصر روشنگری تاکنون تبیین کردهاند)نتیجهای جز آنچه تاکنون در غرب دیدهایم نخواهد داشت و اگر تبیین تازهای از این مقولات منظور باشد،نیاز به پایههای فکری و اعتقادی دیگری دارد که ایشان هیچ افق نوینی را نشان نداده است. ب)نویسنده در نقد دیدگاههای سودانگارانه،به نیازهای درجه دوم بشر اشاره میکند و نیازهای زیبایی شناختی،کمال طلبی و حس خلود و جاودانگی را بر میشمرد.پوشیده نیست که این نیازها نیز عینا در فلسفه روشنگری مطرح شده و دقیقا در چارچوب اومانیسم و عقل مدرن معنا و مفهوم مییابد.اساسا تحویل و فروکاهش حقایق بنیادین هستی به مجموعهای از نیازهای انسانی،محصول اندیشه سوژه نگر مدرن است که انسان را به فاعل شناسایی و اقتدار فروکاسته است. ج)توجه نویسنده به بحران عقل در مدرنیته میتوانست سرآغازی نیکو برای نوسازی یک نظام فکری ناب و نوین باشد.ایشان با انگشت نهادن بر عقل خودانگار مدرن و عقل نسبی و سیال پسامدرن،هیچ یک از این دو را برای نجات بشر از سرگردانی کنونی کافی نمیداند؛ولی هیچ اشارهای هم به معنا و مفهوم عقل از نگاه خود نکرده و نشان نداده است که در برابر مقولاتی چون عقل نظری،عقل عملی،عقل ابزاری و عقل اکتشافی و هرمنوتیکی چه موضعی دارد.نکته این جاست که مشکل اصلی غرب،در بحران حقیقت است و پروژه حقیقتزدایی در غرب را که با نقادی عقل پیگیری شد،تنها با بازشناسی و بازیابی حقیقت و عقل میتوان اصلاح کرد.توجه جناب آقا جری را به این نکته باید معطوف داشت که 1.در این مقاله به دو تعریف از سنت و مدرنیته اشاره شده است که یکی ناظر به دو دوره تاریخی مشخص در غرب و دیگری ناظر به گذشته و حال در هرشرایط تاریخی و اجتماعی است؛اما این دو تعریف هیچ کدام از دقت لازم برخوردار نیست و ژرفای مسأله سنت و مدرنیته را باز نمیتاباند.هرچند در تاریخ غرب و در کشور ما این دو واژه بارها به همین معانی تاریخی و زمانمند به کار رفته است،1ولی از منظر اصطلاحی و جامعه شناختی نه متضمن معنای تاریخی(دوره مشخص یا عام)است و نه اختصاص به جامعه و تمدن غرب دارد.واژه«مدرنیته»در این معنا به گونهای از مناسبات جمعی و زیست اجتماعی اشاره دارد که با مقولاتی چون صنعتی شدن،سکولاریزاسیون، بروکراسی و شهر نشینی در پیوند است2و با این شاخصها میتوان جامعه سنتی را از جامعه مدرن بازشناخت.این معنا،معنای از مدرنیته است که از سوی جامعهشناسان بزرگ قرن نوزدهم و بیستم،همچون دورکیم،ماکس وبر،مارکس،توینس و زیمل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و هم اکنون نیز مورد بحث و گفتوگوست.بنابراین بحث از سنت و مدرنیته،بحث در مورد دو گونه حیات اجتماعی است که هرکدام مبانی فلسفی و پیامدهای انسانی ویژهای دارد.البته مؤلف در طول بحث تا حدودی به این معنا از سنت و تجدد نزدیک شده است؛ولی در مجموع به یک تعریف روشن تکیه نکرده است. 2.نویسنده محترم دیدگاههایی را که در برابر سنت قرار دارد به سه دسته «محافظهکارانه،ارادهگرایانه و دیالوگگرایانه»تقسیم میکند؛ولی تعریفی که از دو گروه اول ارائه میکند چنان است که تقریبا عموم متفکران کنونی را خارج مینماید.امروزه کمتر اندیشمندی را میتوان یافت که هرگونه فاصلهگیری از افق تاریخی سنت را ممتنع و زیانمند بداند،یا معتقد باشد که میتوان گذشته را با صدور بخشنامه نفی کرد و دلخواهانه داعیههای تازهای را جایگزین آن نمود.اختلاف اساسی میان جریانات فکری کشور ما(و نیز در جهان غرب)در نوع برقراری دیالوگ میان سنت و مدرنیته است و همین جاست که نویسنده به جای تبیین موضع خویش،با این بیان کلی به سرعت از موضوع میگذرد که:«یک فاصله انتقادی از سنت و گفتوگو با سنت برای نوسازی و روز آمد کردن دستمایهها و عناصری از سنت و فرهنگ و تمدن گذشته ایرانی و اسلامی...».وقتی که منظور از سنت،کلیه عناصری است که به گذشته فرهنگی و تمدنی ایران باز میگردد،در این صورت نه هیچ کس با نگرش انتقادی نسبت به آن مخالف است و آقای آقا جری معتقد است سنت و مدرنیته در یک معنا به دو دوره تاریخی در غرب اطلاق میشود؛ولی به معنای عام،یک مفهوم سیال و نسبی است که به گذشته و آینده جوامع اشاره میکند.در چگونگی برخورد با سنت و مدرنیته سه دیدگاه مختلف وجود دارد که دیدگاه سوم،دیالوگ بین افق تاریخی سنت و افق تاریخی مدرنیته و نوسازی عناصری از سنت و تمدن گذشته برای ایفای نقش در آینده است.وی خود را همسو با دکتر شریعتی متعلق به گفتمان فرامدرن میداند که از گفتمان سنتگرایانه و پسامدرن متمایز است.
خلاصه ماشینی:
"علم، تکنیک،عقل و تمام آنچه در تاریخ جدید مغرب زمین موجب پیشرفتهایی برای بشر شده است،اگر از ذات وجود و عالم معنوی منقطع شود،رسیدن به بحران امر گریزناپذیری است؛ لذا هم باید آن مبانی فلسفی و متافیزیکی اصلاح بشود تا تمام ارزشها و حقایق و عوالم معنوی در ذیل انسان قرار نگیرد و انسان خود تبدیل به بت جدیدی نشود و هم ساختارهای اقتصادی-اجتماعی که علم و تکنولوژی و سایر ابزارهای نوین در آن به جریان میافتند به گونهای باشند که کارکرد مناسب برای تحقق و تجلی آن ارزشها بشود.
*آیا شما به نوعی وحدتگرایی در غایت تاریخ معتقدند(نظریه فوکویاما)یا به نوعی کثرتگرایی(نظریه پوپر و آلن تورن)؟به نظر شما جهان در قرن بیست و یکم به چه سمتی پیش خواهد رفت؟ *اگر مقصود از کثرتگرایی این باشد که به تدریج علم و تکنولوژی پیشرفت میکند و سقف دانش بالا میرود و انسانهای بیشتری به کاروان تمدن و تکامل بشری میپیوندند، باید حکم به کثرتگرایی داد،به این معنی که هماهنگی و یکسانی انسانی،محصول جوامع بسته و ساده سنتی است.
اختلاف اساسی میان جریانات فکری کشور ما(و نیز در جهان غرب)در نوع برقراری دیالوگ میان سنت و مدرنیته است و همین جاست که نویسنده به جای تبیین موضع خویش،با این بیان کلی به سرعت از موضوع میگذرد که:«یک فاصله انتقادی از سنت و گفتوگو با سنت برای نوسازی و روز آمد کردن دستمایهها و عناصری از سنت و فرهنگ و تمدن گذشته ایرانی و اسلامی...
اما باید گفت که دو مقوله«تکلیف»و«مصلحت عمومی»اگر بخواهد در چارچوب انسانشناسی و عقل مدرن تعریف شود(چنانکه فیلسوفان غرب از عصر روشنگری تاکنون تبیین کردهاند)نتیجهای جز آنچه تاکنون در غرب دیدهایم نخواهد داشت و اگر تبیین تازهای از این مقولات منظور باشد،نیاز به پایههای فکری و اعتقادی دیگری دارد که ایشان هیچ افق نوینی را نشان نداده است."