خلاصه ماشینی:
"در وادی آئینه زین پیش که دل قابل فرهنگ نبود از پیچ و خم تعلقم ننگ نبود آگاهیام از هر دو جهان وحشت داد تابان نداشتم،قفس تنگ نبود * در وادی عشق اگر دویدن باشد بر جادهء غیر،خط کشیدن باشد ما و سفری که همچو خط پرگار، هر جا برسی،به خود رسیدن باشد * دریایی!صید هر تلاطم نشوی خورشیدی!پایمال انجم نشوی یعنی در عالم فریب کروفر مردی،به هجوم خلق اگر گلم نشوی بیدل دهلوی در خلوت آیینه به حال آنچه هستم،گریه کردم دل خود را شکستم،گریه کردم شبی در خلوت آئینه با دل کنار خود نشستم،گریه کردم * به همراه چراغ خاطراتم شبی رفتم سراغ خاطراتم چه میشد لحظهای خوش میگذشتی به لطف از کوچه باغ خاطراتم؟ * ستاره،گریه و الماس با من شب است و بوی زخم یاس با من تمام حزن زینب را بخوان آی گلوی زخمی احساس!با من * صادق رحمانی-گراش >خوشههای زرین ادب شعر این گناه شعر نیست نغمههای شاعران اگر همیشه دلنواز نیست حرفهای ساده و ملایم نسیم هم وقتی از میان بوتههای خار از کنار سیمهای خاردار بگذرد، همنوای نالههای سوزناک همطنین زوزه میشود."