خلاصه ماشینی:
"مردی که زبان همهء خوبیها را میفهمید و با لهجهء صمیمیت و عشق آشنا بود.
مردی که با ضربان قلب همهء گنجشکها و نگاه معصوم کبوتران زیسته بود و همنوای قناریان قفس آوای غریبانه و سوگوارانه سرداده بود.
مردی آمد که طعم باران داشت،بوی نسیم سحرگاهان میداد و هر شب را مثل خورشید بیدمی پلک بر هم زدن در انتظار سپیده نشسته بود.
مردی که در سوگواری همهء نخلهای سر بریده شریک بود و هر روز به هزار شاخهء شکسته تسلیت میگفت.
مردی که 23 بهار زمین را میشناخت و خاطرهء تلخ 2500 شب یلدایی را چشیده بود.
مردی آمد که با 114 سوره زیسته بود و 6666 آیه را در روشنای ذهنش،زلال و زنده و زیبا جاری ساخته بود.
مردی که در یازده رکعت شبانه در لرزش مداوم شانهها،تا انتهای تذلل پیش میرفت و در رکعتان عشق پیش روی همهء ستم و شقاوت،بیهیچ لرزش و اضطرابی،هرچه خشم و فریاد بود شلیک میکرد."