خلاصه ماشینی:
"از نظر افلاطون هرشیء«پدیدار»و مظهر و رمزی از حقایق برتر و رای خود است و باید از این رمز یا نماد یا پدیدار به آن حقیقت یا«دیدار»رسید.
مقصد همان حقیقت است و آیین راه و چگونگی طی کردن این فاصله،همان طریقت میشود،به نظر ایشان بحثهای عرفان نظری چیزی به انسان نمیدهد و در حقیقت یک نوع سرگرمی هستند و اهل عرفان،اینها را برای مبارزه با مخالفان خود مطرح کردهاند و کسی معتقد نیست که با خواندن اینها،حقیقتی گیر انسان بیاید.
توصیهء ایشان به جامعه این است که اگر کسی عرفان را میخواهد خود وارد راه شود؛یا به حقیقت میرسد یا نمیرسد.
ایشان در ادامه میگوید پیشنهاد من این است که ما عرفان را اساس برنامه زندگی خود قرار ندهیم،ما اساس برنامهء خود را عقل و دین عقلانی، یعنی اسلام قرار دهیم."