خلاصه ماشینی:
"3 نوشتار کنونی به بررسی نکتهء دوم خواهد پرداخت و پس از نگاهی کوتاه به تاریخچهء غربگرائی4در ایران بر این فرض تکیه خواهد کرد که در طی سدهء گذشته روشنفکران ایرانی از یکسو راه را بر ورود اندیشهء مدرنیته به ذهن خویش باز کردهاند اما از دیگر سو همواره در فاصلهء معینی از این مهمان سترگ نشستهاند،زبان به نقد آن گشادهاند و در هر دوره از تفکر خویش به تماشای چهرهای از آن چشم گشودهاند که با وضع و حال سیاسی ایران در آن دوران سازگار میافتاده است.
گرچه این گروه از روشنفکران در راه«غربگرائی»خویش نداهائی بلند سر داده بودند اما تنها شمار اندکی از ایشان خواهان پیروی بیچند و چون از رسم و راه فرنگان شدند و به انکار میراث ایرانی و اسلامی خود برخاستند.
»7 به دیگر سخن،گرچه شمار بسیاری از روشنفکران ایرانی در دورهء پسین سدهء نوزدهم و سالهای نخستین قرن بیستم در چالش با باورهای خرافهآمیز سنتی به ارزشهای مدرنیته روی آوردند،اما در همان حال در کار گزینش اجزاء«مدرنیتهء راستین»اروپائی با تردید و احتیاط گام بر میداشتند و پذیرفتن مفاهیمی چون انسانباوری(humanism)،نقش پویای آدمی در جهان،چیرگی بر طبیعت،تاریخ به مثابه روند پیشرفت و عقل بسان ابزار تحلیل را با قید و شرط بسیار همراه میساختند.
در نگاه لاروئی درک چیستی و چند و چون واکنش روشنفکران عرب در برابر غرب بدون اندیشه در مفهوم عقبماندگی تاریخی و فرهنگی به جائی نخواهد رسید: روشنفکر را باید محصول و پروریدهء فرهنگ جامعه دانست؛فرهنگی که خود بر دو محور سیاست و خودآگاهی تبلور یافته است."