خلاصه ماشینی:
"چهطور به مقولهء هنر علاقهمند شدید؟آغاز این فعالیت از کجاست؟ سال اول دبیرستان(سیکل دوم)،معلم هنرمان آقای شیبانی بود از نقاشان بنام روزگار.
بعد از دیپلم به اداره هنرهای زیبا(وزارت فرهنگ و هنر)رفتم و در بخش بین الملل مشغول کار شدم.
یکی از دوستان-که بعدها استاد خبرنگاری دانشگاه تهران شد و همکارمان بود-اثرم را دید و گفت،مگر از این کارها هم بلدی؟باید بیایی و برایم چند کار بکشی.
در اداره هنرهای زیبا با کسانی آشنا شدم که بعدها با آنها کار کردم.
بعد از کار با آقای پیر زاده،مستقیما به کانون آگهی زیبا رفتم که یک مؤسسهء تبلیغاتی بزرگ در آن زمان بود.
شروع گرافیک برای من و آشنایی با کسانی که گرافیک کار میکردند،از آنجا بود.
کار در آنجا خیلی تفکیک شده بود.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) آیا در آن زمان تفاوتی بین کسی که طراحی پوستر میکرد، با کسی که طراحی بستهبندی را برعهده میگرفت،وجود داشت؟ تعداد گرافیستها و طراحان خیلی کم بود.
همان زمان مجلههایی مثل کیهان هفته بودند که طراحانی نظیر ممیز در آن کار میکردند.
شروع کارمان از یک اتاق در دفتر ساختمانی یکی از دوستان بود،تا اینکه چند جایی را عوض کردیم و در سال 9531،که به دفتر فعلیمان آمدیم،مجوز نشر گرفتیم و به چاپ کتاب مشغول شدیم.
آن زمان خانم صراف مسؤول کمیتهء موزه بود؛یعنی شروع کار کمیته با خانم صراف بود و من هم همکارشان شدم.
اولین کارمان این بود که آییننامهها و اساسنامهها را-بعد از رفتن خانم صراف از کمیته-جمع کنیم،تا امروز که در حدود پنجاه و پنج نفر با کمیتهء موزه همکاری کرده و میکنند."