چکیده:
در فلسفة غرب، معرفت به معرفت پیشینی و پسینی تقسیم شده است. این تقسیم یکی از مباحث معرفتشناسی معاصر است. مقالة حاضر از ارتباط این تقسیم با تقسیم دیگری که در فلسفه غرب رایج است یعنی تقسیم احکام به تحلیلی و ترکیبی، به تفصیل بحث میکند و دیدگاههای متفاوت درباب معرفت پیشینی را از راه بیان این ارتباط در اندیشة فلاسفة مختلف بیان میکند و دیدگاه کواین و پاتنم و نیز دیدگاه کریپکی در این زمینه را مورد بررسی قرار میدهد
خلاصه ماشینی:
"مقالة حاضر از ارتباط این تقسیم با تقسیم دیگری که در فلسفه غرب رایج است یعنی تقسیم احکام به تحلیلی و ترکیبی، به تفصیل بحث میکند و دیدگاههای متفاوت درباب معرفت پیشینی را از راه بیان این ارتباط در اندیشة فلاسفة مختلف بیان میکند و دیدگاه کواین و پاتنم و نیز دیدگاه کریپکی در این زمینه را مورد بررسی قرار میدهد * * * در فلسفه غرب دو تمایز مهم مطرحاند که با همدیگر پیوند دارند.
مهمترین پرسشهایی که در این زمینه مطرح بوده عبارتاند از: (1)آیا تقسیم احکام و گزارهها به تحلیلی و ترکیبی را میتوان پذیرفت؟ و اگر این تقسیم قابل قبول است مراد از تحلیلی و ترکیبی چیست؟ براساس چه ملاکی میتوانیم احکام را به پیشینی و پسینی تقسیم کنیم؟ احکام پیشینی و پسینی چه ارتباطی با گزارههای تحلیلی و ترکیبی دارند؟ آیا هر معرفت پیشینی تحلیلی است؟ و یا نه، احکام ترکیبی هم میتوانند پیشینی باشند؟ از این گذشته، معرفت پیشینی چه نسبتی با ضرورت دارد؟ آیا هر معرفت پیشینی، ضروری است؟ تقسیم گزارهها به ضروری و ممکن تنها تقسیم منطقی نیست که تعیین نسبت آن با تقسیم معرفت به پیشینی و پسینی مورد بحث قرار گرفته است؛ بلکه تقسیم منطقی گزارهها به کلی و جزئی نیز با این بحث معرفتشناختی ارتباط دارد و همواره این مسأله میان معرفتشناسان مطرح بوده که از لحاظ منطقی، احکام و معرفتهای پیشینی آیا باید کلی باشند یا گزارههای شخصی و جزیی هم میتوانند پیشینی باشند."