خلاصه ماشینی:
"»اول گفتگو این بود که در یک مسجد تحصن بگیریم بعد آقای مصدق گفتند که:«تحصن در دربار باشه این دفعه هم مصدق اعلام کرد به مردم و روزی که تحصن باید میشد ما روز تحصن رفتیم جمعیت کثیری وارد خیابان کاخ شده بودند و ما در خدمت دکتر مصدق رو به کاخ میرفتیم که عبد الحسین هژیر به استقبال مصدق آمد.
ولی چون انگلیسیها مایل نشدند نخواستند که خودشون رو مستخدم ایران بدونند و به نام شرکت ملی نفت ایران عمل بکنند شروعش بکنند و چیزهای اقتصادی را انجام بدهند اونها تصمیم گرفتند علی رغم خیلی مذاکرات و آمد و رفتهایی که شد و چند میسیون،هم آمریکایی هم انگلیسی،آمدند و بالاخره به آنجا رسیدند که باید اینجارو تخلیه بکنند، نمیخواهد بمونند یعنی زیر بار این چیز،قانون ملی شدن نفت ایران نمیرفتند.
یعنی امریکا شده بود قویترین دولت دنیا، بعد از جنگ جهانی دوم،و انگلستان ضعیف شده بود و احتیاجی به امریکا داشت،به این مناسبت امریکا کوشش کرد که یا لا اقل تمام نفت ایران را بگیره یا از این نمد کلاهی داشته باشه و وقتی که دکتر مصدق شروع کرد به تبلیغ و صحبت در مجلس دربارهء ملی شدن صنایع نفت ایران،امریکا از او پشتیبانی کرد...
قوام السلطنه البته در اون موقع سنش زیاد بود،مریض هم بود با عذر،کاملا از اوضاع دور بود و البته این،این نکته را باید در نظر گرفت که شاه به همان اندازهای که از دکتر مصدق میترسید از قوام السلطنه هم میترسید و این بود که قوام السلطنه نتوانست کاری انجام بدهد و در تهران چند روزی انقلاب شدید به وقوع پیوست،به طوری که حتی نظامیها حاضر نشدند به مردم تیراندازی بکنند و در نتیجه قوام السلطنه مجبور به استعفا شد و دو مرتبه دکتر مصدق حکومت تشکیل داد»."