چکیده:
نسبت «قالب و محتوا»، «زبان و اندیشه»، «پیام و تکنیک» از موضوعات جدید است که روز بروز بر وسعت مطالعات آن اضافه
میشود. معانی و محتوای اندیشهها متناسب با جنسی که دارند ظرف مناسب خود را میطلبند. زبان فیزیک با علم فیزیک، زبان فلسفه و
اصطلاحاتی که در فلسفه خلق شده با اندیشه فلسفی و زبان عرفانی با عالم کشف و شهود سالک نسبتی تنگاتنگ دارد. نمیتوان اندیشه
عرفانی را با زبان ریاضیات تبیین کرد و یا بالعکس. عالمان رشتههای گوناگون برای خود اصطلاحات و زبان خاصی دارند. یک کتاب عرفانی را از روی الفاظ و عبارات آن میتوان
تشخیص داد و میتوان آن را از کتاب فلسفه و ریاضیات به خوبی تفکیک کرد.زبان عارفان از جنس زبان وحی و زبان هنر است. وحی و عرفان و هنر با یکدیگر خویشاوندند. از این رو عارفان خود معتقدند در
میان طوایف سلوک از فلاسفه و متکلمین و عرفا هیچکدام مانند عارفان به متن و زبان دین نزدیک نشدهاند.مقاله حاضر ماهیت زبان عرفانی را در آثار مولانا بویژه مثنوی معنوی تحقیق کرده است. نگارنده بدون آنکه درصدد تطبیق نظریههای
زبانشناسی با نگرش مولانا برآید، دیدگاه مولانا را مستند و با تصریح به آثار خود وی پژوهش نموده است.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین درک ماهیت تجربیات عرفانی با گفتار امکانپذیر نیست؛ کلام حداکثر میتواند از طریق مثال و آثار تجربه عرفانی، مطلب را تا حدی قابل درک کند، اگرچه به قول مولانا، از صد نظر نیز اصل مطلب را میپوشاند: ظاهر است آثار و میوه رحمتش لیک کی داند جز او ماهیتش هیچ ماهیات اوصاف کمال کس نداند جز به آثار و مثال طفل ماهیت نداند طمث72 را جز که گویی: هست چون حلوا تو را کی بود ماهیت ذوق جماع مثل ماهیات حلوا؟ ای مطاع لیک نسبت کرد از روی خوشی با تو آن عاقل، چو تو کودکوشی تا بداند کودک آن را از مثال گر نداند ماهیت یا عین حال گر کسی گوید که: دانی نوح را؟ آن رسول حق و نور روح را گر بگویی: چون ندانم؟ کان قمر هست از خورشید و مه مشهورتر کودکان خرد در کتابها73 و آن امامان جمله در محرابها نام او خوانند در قرآن صریح قصهاش گویند از ماضی فصیح راستگو دانیش تو از روی وصف گر چه ماهیت نشد از نوح کشف ور بگویی: من چه دانم نوح را؟ همچو اویی داند او را ای فتی مور لنگم، من چه دانم فیل را؟ پشهای کی داند اسرافیل را؟ این سخن هم راست است، از روی آن که به ماهیت ندانیش از فلان عجز از ادراک ماهیت عمو حالت عامه بود، مطلق مگو اما ماهیت حقایق بر آنان که اهل سلوک هستند به ویژه کاملان که از سر حق آگاهی یافتهاند آشکار است: زآنکه ماهیات و سر سر آن پیش چشم کاملان باشد عیان در وجود از سر حق و ذات او دورتر از فهم و استبصار، کو؟ چونکه آن مخفی نماند از محرمان ذات و وصفی چیست کآن ماند نهان؟ البته عقل بحثی زیر بار نمیرود و چون انکار میکند، میخواهد بر آن تجربیات وقوف یابد و لذا دست به تأویلهای نابجا مییازد: عقل بحثی گوید: این دور است و گو بی ز تأویلی محالی کم شنو قطب گوید مر تو را: ای سست حال آنچه فوق حال توست آید محال؟ واقعاتی که کنونت برگشود نه که اول هم محالت مینمود؟ (مثنوی، دفتر سوم، بیت 3635ـ3656) راه انتقال مفاهیم عرفانی در نزد مولانا و عارفان، زبان نیست، بلکه گفتار نفسی است که با خاموشی پدید میآید، چون: ور بگویی، ور بکوشی صد هزار هست بیگار و نگردد آشکار مولانا برای تفهیم این معنا تمثیلی عالی مطرح میکند."