خلاصه ماشینی:
">فرصت سبز میهمانی نویدا هادیان خانم نصیری گفت:وای چه حرفها میزنی!خجالت یعنی چه؟دعوتت کردهاند باید بیایی دیگر!چه فرقی میکند.
رقیه خانم رویش را کیپ کرد و گفت:آخه...
کبری خانم را هم صدا کرد تا برای رقیه پشتی بیاورد.
کبری پشتی را برای رقیه آورد و خودش به آشپزخانه رفت.
وقت جمع کردن بشقابهای میوه و چیدن میز غذا که شد،رقیه هم احساس کرد که باید برای کمک به آشپزخانه برود.
اولین فکری که به ذهنش رسید این بود که این همه غذا برای کیست.
رقیه خانم این را ببر برای کریمی ببیند چقدر خوشمزه است.
باشد؛غذا را از بیرون آورده باشی سالاد و ترشی و مربا چی؟ -آره!تازه این حلیمبادمجان باید کار خودتان باشد...
سینی چای که جلو خانم فتاحی گرفته شد،فتاحی گفت:وای رقیه خانم توی مدرسه تو چای میدهی،اینجا هم؟ خانم کریمی نعلبکی را بالا آورد و قاهقاه خندید.
مدبر گفت:اینجا هم یادش میرود برای من قاشق چایخوری بیاورد."