چکیده:
حضور قدرتمند معماری در داستانهای بورخس بهانه بررسی ساختارروایی او گردید.هدف این مقاله بررسی رابطه مدلهای فضایی و نوع ادبیات بورخس و بررسی شیوههای درک معماری به وسیله داستانهای اوست.این تحلیلها آشکارکننده راهکاری روایی بر پایه ارتباط جریان خطی متن و تقارن هندسی آن است؛راهکاری که کلیه عناصر روایت را،فراتر از جایگاه زمانی خویش در توالی خطی متن،به یکدیگر مربوط میسازد.برای بیان این ارتباط،با استفاده از فضاسازی،تجربههای همسطح چشم با توصیفات کلی ترکیب میشوند.نمونههای معماری از دل متون تاریخی، فرهنگی و ایدئولوژیک بیرون کشیده شده تا مضامین فلسفی موجود در داستانها تقویت شوند.این مقاله در پایان به این نتیجه میرسد که داستان و معماری نمایشی از واقعیتاند که بر پایه قوانینی سخت منطقی شکل گرفته،در بین اجزای بیشمار ترکیب ممکن قرار میگیرند.
خلاصه ماشینی:
"سؤالاتی که این مقاله مطرح میکند عبارتاند از:نقش معماری در داستانهای بورخس چیست؟آیا مطالعه آثار بورخس میتواند درک ما را از معماری واضحتر سازد،یا به طور کلی،یک فرم از گونه ساختاری چگونه میتواند به گونهای دیگر تسری یابد؟آیا اگر اندیشههای ادبی میتواند به واسطه نمونههای معمارانه ارائه گردد،تفکرات معمارانه نیز میتواند به وسیله مکانیسمهای تنظیمی ادبیات بیان شود؟ به این سؤالات به واسطه مطالعه دو داستان از بورخس پاسخ داده خواهد شد.
این نحوه ارائه ما را به دو کشف رهنمون میکند:اولا،نولان با وجود پنج نقطه در سمت چپ و پنج نقطه در سمت راست عنوان نقطه میانی را دارد؛دوما، اگر خط را از مرکز آن تا بزنیم تا به صورت یک لوح لولا شده روی هم قرار گیرد،همه شخصیتها روی خودشان قرار میگیرند به جز بورخس و نولان (در انتها)که بر یکدیگر منطبق میشوند.
(تصویر 2) این تبدیلات هویت دوگانه کیل پاتریک(از قهرمان به خائن)،نولان میانی (از همرزم به رهبر)و رایان(از نویسنده به شخصیت نقشه نولان)را به نمایش میگذارد.
همانگونه که پایان داستان ما را به محدودههایی از دنیای خیالی که بورخس به طور واضح در ابتدا وضع کرده است میبرد،حضور دوباره نولان به عنوان نویسنده در این نقطه هویتی خارج از طرح خیالی ارائه میدهد.
تحقیق در مورد این شهر نشان میدهد که شهرها دارای منطقی زیربنایی در شکل ارتباطات فضایی هستند که نمایش آن به همان شکلی است که مردم راه خود را در خیابانها پیدا میکنند."