خلاصه ماشینی:
"یکی از زیباییهایی قرآن این است؛ که منکر و مشرک،اگرچه در برابر خدا به طور بیواسطه ایستادگی به خرجمیدهند، اما در برابر کتاب سادهای (که با نور برهاندرخشان است) بیطرفانه پیش میآیند و اصولا بیان روانو قابل فهم برای همه چنین خاصیتی دارد که آنها را افسونمیکند و لگام عناد را از کفشان میرباید و چون فهم الفاظساده منجر به انتقال، به سوی معانی آنهاست به سرعت آنمعانی در دل جای میگیرد و گریزی هم از آن نیست و اصلانمیتوان در مقابل نفوذ کلمات ساده و رسا هیچگونهمقاومتی نشان داد.
پس از ادعای استقلال رو به رکود و انجماد درقضایای کهنه آورده، دچار واماندگی و پس زدن از رونقگذشته خود شدهاند و دیگر نوآوری کمتری در آنها به چشممیخورد و شاید اساسیترین علتش این است کهپرچمداران و پیروان آن علوم نخستین منبع تغذیة خود رافراموش کردهاند.
اگر قرآن کتاب خداست، به این معنی نیست که فقطبرای کسانی است که خدا را میپرستند، بلکه برعکس؛کتاب آنهایی است که دچار خودپرستی و بیگانهپرستیاند.
قرآن مبنای استدلالهایش دین نیست که تعجبکنیم چگونه بیدین میآید و به «سیماهم فی وجوههم مناثر السجود»21 تبدیل میشود «کیمیا این است نه آنچه تودر جستوجوی آنی».
مگر نه آنچه یک فیلسوف میگوید اگر جدای قرآنباشد نادرست است و اگر قرآن را با آن روش بیان کند، راه رادراز کرده است؟ کار عقلای عالم اکل از قفا است!!!25 اگرآخر فلسفه بگوید دین لازم نیست، پس، از این همه تلاشبرای فهم فلسفههای شرقیه و غربیه چه سود؟26 و اگرآخرش میگوید دین باشد، قرآن اولش میگوید."