خلاصه ماشینی:
"از سوی دیگر گرچه ادبیات فانتاستیک خواننده را از طریق ساختاری به سامان و گرهگشایی پایانی که میتواند چنان بیتشابه به آشفتگی و بیداد زندگی واقعی باشد،یاری میرساند،به لحاظ دقت در ساختارهای اجتماعی و سیاسی،خویشاوندیهای بغرنج و ارتباطات و احساسات خانوادگی و رشد شخصیتی،ارتباط بسیار پرمعناتری نسبت به قصههای عامیانه خلاصه شده با زندگی«واقعی»برقرار میکند.
اجورت در پیشگفتار کتاب خود«همراه والدین»(1796)درباره قصههای آموزنده مینویسد:«به چه دلیل باید ذهن را به جای آگاهیهای سودمند،با تصورات خیالی آلوده کنیم؟ چرا باید این همه وقت گرانبها تلف شود؟برای چه باید ذائقه بچهها را خراب و اشتهایشان را با خوراندن شیرینی کور کنیم؟» (به تصویر صفحه مراجعه شود) در تلاش برای ایجاد ارتباط میان متون آموزنده و آثار تخیلی که بهطور طبیعی برای کودکان جذاباند،در نخستین فانتزیها به ایجاد پیوند نزدیکی میان خیالپردازی و هدفهای اخلاقی برای خوانندگان نوپا مبادرت شد،روشی که تا (به تصویر صفحه مراجعه شود) به امروز هم در برخی آثار ادامه یافته است(هرچند امروزه با ظرافت بیشتری به کار گرفته میشود).
البته داستان حاضر به ترک داجسون نشد و او قصهاش را به سبب اشتیاق فراوان دیگر کودکان،برای دیگران هم هرچند در محافل خصوصی خواند(به ویژه برای بچههای جرج مکدونالد؛مک دونالد سرانجام برجستهترین فانتزیهای مورد علاقه کودکان را منتشر کرد).
اما سرانجام در رؤیای آلیس،خشم و احساسات وی،کنترل رفتارش را به دست میگیرد؛مثل وقتی که از خواب بلند میشود و شخصیت مقابلش را کنار میزند و به او میگوید:«هیچچیز مگر یک دسته کارت!»و مشابه وقتی که آلیس بازی شطرنجی را تمام میکند که همان آن سوی آینه است و این کار را با به همریختن میز رنگین جشن،درحالیکه فریاد میزند:«دیگه طاقت اینجا موندن رو ندارم!»انجام میدهد."