خلاصه ماشینی:
"در ظاهر آنچه از سازمندی فکری شاهنامه و سازگاری شخصیت رستم با این ویژگی کلی منظومه از یکسو،و نگرش هدفمند فردوسی در گزینش کارمایهء اثرش از میان انبوه منابع کهن از دیگرسو برمیآید این است که تعیینکنندهء روابط حاکم بر منطق فکری داستان رستم و اسفندیار فردوسی،قاعدة،باید نظام اعتقادی حماسهء ملی باشد و نه بینش دینی و اجتماعی«کاست»موبدان و نیز دبیران و اشرافیت حاکم در عصر ساسانی.
»9چنانکه پیشتر هم آمد به رغم تفسیرهایی که از این داستان در دوران معاصر صورت گرفته،رویارویی رستم با اسفندیار که یک جهانپهلوان حماسهء ملی و محاط در مناسبات طبیعی بخش پهلوانی شاهنامه است و دیگری شهزادهای نوآیین با کنش و منشی مناسب روابط دینمدارانه و تشنهء تمرکز قدرت دوران پس از ظهور زردشت است،نشاندهندهء ستیزی تصادفی و تراژیک در دل جبههء یکپارچهء خیر نیست،بلکه صاف و ساده برخورد حماسی مردی کوردل و فریبخورده با پهلوانی پیر است که میکوشد آرمان آزادگی انسان حماسه را تا به نهایت پاس بدارد و در برابر پادافره این جهانی و آن جهانی زورمداران شرع و عرف که هستی او و خاندانش را هدف قرار داده است،حتی گامی واپس ننهد.
این ویژگی که ساخت درونی داستان رستم و اسفندیار را نیز شکل میدهد،آنچنان زیر فشار قشری ضخیم از خواستهها و نظرات گروههای مسلط اجتماعی و سیاسی بهویژه در دوران بازنویسی و تجدیدنظر روایات کهن در عهد ساسانی، مغشوش شده که حتی روایت فردوسی نیز در ظاهر مضمونی پیچیده و تراژیک به خود گرفته و شاید همین ابهام و پیچیدگی سبب ایجاد شبهههای بسیار در تفسیر آن بوده است."