چکیده:
هنر نوعی بیان و گونهای اشاره نمادین به اموری است که کاربرد آن احساسی را برمیانگیزد که ارضای آن ممکن است در جهت ارتقا باشد یا در پی نابودی و فنا،حیاتی افتخارآمیز ایجاد نماید،یا ننگ و رسوایی به بار آورد.به بیانی دیگر، باعث پدید آمدن عزت در میان جامعه و افراد آن شود،یا موجب ایجاد فساد و تباهی گردد. کنون باید دید،چه عامل یا عواملی سبب میشود که در کشور ما بهطور خاص، هنر نمایش به اختفای فرهنگی دچار شود،هرچند گرفتار انقطاع نمیگردد؟ ضمن آنکه دو فرهنگ دینی کاملا متفاوت در این سرزمین حاکمیت یافته،یکی ادیان پیش از اسلام بهطور عام و دیگر فرهنگ اسلامی،به گمان نگارنده این سطور دو عامل موجب ایجاد این مهم گردیده:نخست،درک و درایت بالای ایرانی از ارزش هنر نمایش،به عنوان یک وسیله فرهنگی و ظرفی قابل تطهیر که میشود با حذف آثار شرک احتمالی از آن،مظروفی وحدانی را در آنجا کرد و مورد استفاده مجدد قرار داد.دیگر،مذهب معنوی شیعه که از بدو پیدایش به هنر نمایش توجهی ویژه کرد و با هدایت و راهنمایی علمای خویش،قالبهای نمایشهای ملی،با مضامین اسلامی نمود.نمایشهایی که اگر مورد مداقه قرار گیرند،ما را در رسیدن به نمایش-(تئاتر)ملی-رهنمون خواهند شد.در پایان به معرفی نوعی از انواع نمایشهای ایرانی تحت عنوان چمچه خاتون پرداخته میشود.
خلاصه ماشینی:
"کنون باید دید،چه عامل یا عواملی سبب میشود که در کشور ما بهطور خاص، هنر نمایش به اختفای فرهنگی دچار شود،هرچند گرفتار انقطاع نمیگردد؟ ضمن آنکه دو فرهنگ دینی کاملا متفاوت در این سرزمین حاکمیت یافته،یکی ادیان پیش از اسلام بهطور عام و دیگر فرهنگ اسلامی،به گمان نگارنده این سطور دو عامل موجب ایجاد این مهم گردیده:نخست،درک و درایت بالای ایرانی از ارزش هنر نمایش،به عنوان یک وسیله فرهنگی و ظرفی قابل تطهیر که میشود با حذف آثار شرک احتمالی از آن،مظروفی وحدانی را در آنجا کرد و مورد استفاده مجدد قرار داد.
از تلفیق صدای سنگها،آوایی عظیم اما سنگین و با ابهت دشت و بیابان را به لرزه درمیآورد،بعد از مدتی سنگزنی،جماعت بار دیگر به قرائت سوره حشر همت میکنند،در پایان،هرکس دو سنگ خود را برداشته، کله به کله،همانند خرپشته و شیروانیوار به هم تکیه داده و روی زمین مینهد،و درحالیکه سنگلاخی از سنگهای کله به کله و شیروانی مانند به وجود آمده،وسایل خویش جمع کرده و پشت سر سیده آغای چمچه خاتون به دوش به سوی آبادی و سمت خانه سیده آغا حرکت میکنند.
(تحقیق میدانی نگارنده) و در قسمتهای مرکزی،یزد و کرمان این نمایش با همان نام پهلویاش یعنی گشنیز خوانده میشود،چنانکه:گشنیز ما چارقد طلا بارون نمیباره چرا؟ رنگمون شده مث کاه از بس که خوردیم آب چاه الهه خدا بارون بده بارون بیپایان بده گندم به دهدارون بده روغن به مال دارون بده ارزن به مرغ دارون بده صفا به کشتزارون بده گل گشنیز و چارقد طلا بارون نمیباره چرا؟ بارون نمیباره چرا؟ بارون نمیباره چرا؟ (موزههای باز یافته،پژوهش دکتر مرتضی فرهادی) (6)نذر و نیاز اهالی عبارت است از:بلغور،نخود،لپه،لوبیا،قند،چای،پیاز،روغن،سبزیهای معطر خشک شده و خلاصه هرآنچه برای پختن آش چمچه خاتون لازم و ضروری بود."