چکیده:
همزمان با راه یافتن نمایش به شیوه غربی در ایران و نگارش نمایشنامههیی با مضمون،شخصیتها و داستانهای ایرانی به وسیله نمایشنامهنویسان ایرانی چون فتحعلی خان آخوندزاده و میرزا حبیب اصفهانی،به تدریج زنان نیز به این امر روی آوردند. با وجود ممانعتهای اجتماعی در خصوص زنان بر روی صحنه تئاتر،زنانی بودند که در روی صحنه و پشت صحنه به این هنر پرداختند و نخستین نمایشنامهنویس زن ایرانی را میتوان صدیقه دولتآبادی دانست. اما سیر تندباد حوادث سیاسی در طی جنگهای اول و دوم جهانی، پایان سلسله قاجار و روی کار آمدن پهلوی و خودکامگیهای رضاخان و کودتای 1332 باعث تا حضور مؤثر زنان نمایشنامهنویس تا دهه چهل به تعویق بیفتد. این مقاله سعی بر آن دارد تا به معرفی نسل اول زنان نمایشنامهنویس ایران بپردازد.
خلاصه ماشینی:
"به نظر میرسد در زمان نوشتن این نمایشنامه به هر دلیل خانم دولتآبادی از احساسات شورشی و انقلابی اولیه خود فاصله گرفتهاند و با اندکی آرامش نسبت به مردها و جامعه روبرو میشوند کما اینکه در همین نمایشنامه،مرد سرانجام باز میگردد و بر حس پدری او تأکید میشود و حتی گفته میشود که مگر همهء مردها بد میشوند!این صدای کسی است که چندین بار تهدید به قتل و سنگسار شده و سرانجام سنگ قبرش به همراه سنگ قبر برادر و پدرش توسط گروهی متحجر کوردل تخریب و مفقود شده است!دو نظر را میتوان بیان کرد: ابتدا اینکه الگوی رفتاری و عملی او در آن زمان در حد«ایراندخت»هم بسیار پیشرو و متفاوت با نگرش سنتی جامعه بوده که همین را هم برنمیتابیدند.
بهرام بیضایی به خوبی به چند تن از نویسندگان زن این دوره اشاره کرده است:«کوششهای اولیه فریده فرجام در طرح مسایل زنان قدمی بود که میتوانست در آینده شکل واقعی خود را پیدا کند،اما تجربههای خجسته کیای اول برای یافتن بیانی زنانه در انعکاس مسایل اجتماعی هنوز راهی نشان نمیداد.
شخصیت عذرا خانم همسایه از سویی طرف بتول خانم است اما از طرفی برای مرد،زن پیدا میکند!اگر فرصت کافی برای تأمل بر درونکاوی آدمهای نمایشنامه وجود داشت و بر روی ارتباط درونی آنها و مایههای اجتماعی فراگیر آن بیشتر کار میشد پایان خوب و منطقی آن دارای تأثیرگذاری بیشتری بود و شاید شاهد یک نمایشنامه کامل بودیم."